۱۳۹۹ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

زیگموند فروید و روانکاوی


فروید چه میگوید

بهانه‌ای برای نوشتن

به دنبال تهیه فهرستی از ترجمه‌های فارسی آثار فروید بودم که یادداشت کار بری در زیر نسخه فارسی ”سه رساله در باره تئوری مسائل جنسی” نظرم را جلب کرد که کتاب را اثری شرم آور و مروج فساد نامیده بود. این نوشته تداعی خاطره دیگری شد از ایام نوجوانی که چند باری نام فروید را شنیده بودم و از دوستی پرسیدم فروید چه میگوید که در جوابم گفت «هیچی چرت وپرت» و پرونده فروید بسته شد. این مقاله بر سر آن نیست که از نظریه فروید دفاع کند یا آن را نقد کند بلکه با این نیت نوشته می‌شود که به زبانی ساده علاقه‌مندان را با روانکاوی آشنا کند. برای نقد هر نظریه‌ای نخست باید آن را شناخت تا بتوان به نقد آن نشست.* کج فهمی یک نظریه به مراتب خطر ناک تر از عدم آشنائی با آن نظریه است و خطر كم دانستن از خطر ندانستن بسيار بيشتر است چرا که نيمه حكيم بلاي جان است نيمه فقيه بلاي ايمان.
به راستی کیست این اطریشیِ یهودیِ خدا ناباور که دین را وهمی ساخته بشر می‌نامد،تمدن را ملالت بار اعلام میکند و یک سره خط بطلان بر خود آگاهی انسان میکشد. کیست این مرد یک‌دنده و لجوج با اعتماد به نفسی به عظمت قله آلپ که یک تنه با سیگار برگی در گوشه دهان در برابر تمامی مخالفین نظریه‌اش می‌ایستد و بی‌آنکه پلک بزند میگوید حق با من است و ابائی ندارد که کشف خود از خواص کوکائین را بستاید و همکاران خود را تشویق به استفاده از کوکائین کند. کیست این عزیز دردانه مادر که با کیسه جنین در سر به دنیا آمد و به روایت یک باور قدیمی باید مرد بزرگی میشد.کیست این شاگرد اول دبستان و دبیرستان که استعداد شگرفی در آموختن زبان های مختلف دارد، بر زبان‌های یونانی و لاتین تسلط دارد،شیفته شکسپیر است و گوته را ستایش میکند. کیست این پزشک جوان که به جای آنکه تیغ جراحی به دست بگیرد تا ”مغز” آدمها را جراحی کند واژه‌ها را بر می گزیند تا از آن‌ها چراغی بسازد تا به شبستانهای تاریک”ذهن” نوری بیفکند.کیست این مردی که به اختیار خود به زندگی‌اش پایان داد؟به راستی فروید کیست و چه میگوید؟
زیگموند فروید در ششم ماه مه 1856 میلادی به دنیا آمد و در بیست و سوم سپتامبر 1932 در سن 76 سالگی به زندگی خود پایان داد.او برای ما روانکاوی را به ارث گذاشت.هدف این نوشته معرفی اصول بنیادی روانکاوی است و از اینجا آغاز میکنیم که روانکاوی چگونه شکل گرفت.”اوله آنکه ئر” و ”سیمو کوپه” که به جرأت میتوان گفت دو تن از بهترین فروید شناسان دانمارک هستند در کتاب جامعی که در باره روانکاوی نوشته‌اند بر این باورند که ”ضرورتاً اینطور باید فرض کرد که زمانی که روانکاوی به عنوان ”فرضیه ای جدید در مورد سوژه” شکل گرفت به این دلیل بود که شرایط اجتماعی ”سوژه ای” جدید خلق کرده بود.”1در وین شهری که فروید در آن زندگی میکرد شرایط تاریخی به گونه‌ای فراهم شده بود که این سوژه جدید جلوه‌های خاص خود را در شکلهای مختلف نمایان میکرد و زایش روانکاوی در وین یک امر اتفاقی نبود.*فروید کتاب ”تفسیر خواب” را در سال 1900 منتشر کرد و هر چند کتاب در آن سال چندان مورد توجه واقع نشد ولی بعداً اهمیت آن را با کتاب داروین”خاستگاه گونه ها” در باره تکامل یکسان دانستند و هم چنان یکی از ستون‌های استوار روانکاوی است.نکته ای که در این کتاب نظر ما را به خود جلب میکند روش فروید برای دستیابی به تشریح ساختار روان انسان است. با همین کتاب که اولین کتاب جامع فروید در باره روانکاوی است با پزشکی روبرو هستیم که با ثبت مشاهدات خود و کار با بیماران در تلاش است که به درون ذهن انسان نقبی بزند. فروید فیلسوف نیست، نظریه پرداز نیست او قبل از هر چیز پزشک است و تخصص او مغز و اعصاب است. او پزشکی است که با تحلیل مشاهدات خود و تجربه هائی که نزد دیگران آموخته است به این نتیجه رسیده است که روان رنجوری علت فیزیولوژیکی ندارد بلکه نتیجه کشمکشهای درونی ذهن فرد است.فروید در روند شکل دادن به روانکاوی بدون انقطاع نطریه خود را عمق می بخشید ، تکمیل میکرد و تصحیح مینمود و در درمان از روش آزمون و خطا استفاده میکرد. فروید متوجه می‌شود که خواب هائی که بیماران برایش تعریف میکنند رابطه‌ای مستقیم با تجربه‌های زندگی و آرزوهای روزانه آن‌ها دارد. او در تفسیر خواب فرضیه نوئی را مطرح میکند و خط بطلانی به ربط دادن رؤیا ها به نیروهای فرا زمینی و یا تفسیرهای مورد پذیرش عوام از جمله رابطه مستقیم بین خواب و پیش‌بینی آینده در سطح کف بینی و رمالی کشید. او در می‌یابد که با تفسیر خواب میتوان به گوشه‌های پنهان ذهن راه یافت،و از آن همچون کلیدی برای باز کردن قفل صندوق خانه‌های در بسته ای که آرزوهای ممنوعه مان را در آن‌ها مخفی کرده ایم استفاده کرد. در تفسیر خواب او بیش از هرچیز به تشریح نقش ضمیر نا خود آگاه و ساختار ذهن انسان میپردازد. رابطه ضمیر نا خود آگاه را با خود آگاهی و نقش پیش آگاهی به عنوان دروازه ورودی به خود آگاه را میشکافد. پیش از فروید دیگران در ادبیات و یا فلسفه به وجود نا خود آگاه اشاره کرده بودند، ولی این فروید بود که آن را از پس پرده های ابهام و کلی گویی بیرون آورد و به خوبی تشریح کرد.اهمیت کار فروید تعیین فرد و ذهن او به عنوان موضوع مورد مطالعه روانشناسی است و با کشف ضمیر نا خود آگاه به ما میگوید که ما در خانه خود صاحب اختیار نیستیم و نیروئی پنهانی در درون ما وجود دارد که «می کشد ما را هر جا که اوست» و چه بهتر که برای شناخت فروید نخست با ضمیر نا خود آگاه آشنا شویم ولی برای اینکار لازم است که نظریه اورا در باره ساختارذهن انسان به صورت فشرده شرح دهیم و در پایان به کاربرد نظریه او در درمان و استفاده از روش تداعی آزاد بپردازیم.

ساختار ذهن انسان

مشکلی که در خواندن فروید به فارسی وجود دارد عدم شکل‌گیری یک زبان یک دست در ترجمه‌ها است. متر جم های مختلفی بعضی از آثار او را از زبانهای مختلف به فارسی ترجمه کرده‌اند ولی هیچ وقت یک جمع تخصصی برای گزینش مترادف های مناسب و ایجاد زبانی واحد برای روانکاوی شکل نگرفته است تا به درک بهتر فروید برای فارسی زبانان یاری رساند.فروید برای تشریح ساختار ذهن انسان سه واژه لاتین”Id,Ego و Superego” را به کار میبرد. مترادفهای مختلفی در فارسی برای این سه واژه در ترجمه‌های مختلف به کار برده شده است که برای جلوگیری از سر درگم شدن، در این مقاله مترادف های زیر مورد استفاده قرار میگیرند (نهاد،من و فرامن).
نهاد آن چیزی است که با آن زاده میشویم، غرایز طبیعی موجود در انسان همچون نوعی از انواع و مشخص تر نوعی از پستانداران. ویژگی غرایز این است که وقتی ارضاء نمی شوند فریاد شان بلند می‌شود و خواهان آن هستند که بلافاصله رضایت آنان بر آورده شود. کودکی که به دنیا می‌آید در آغاز برای رفع نیازهای غریضی خود کاملاً به مادر وابسته است این مادر است که باید او را شیر بدهد و آغوش مادر همان جائی است که کودک از بودن در آن لذت می برد. هر گاه که گرسنه است و یا به دلیلی آرامش ندارد و یا کمبودی دارد گریه را سر میدهد تا اطرافیان متوجه او شوند و نیاز های او را بر آورده کنند.نهاد بر پایه اصل لذت بنیان گذاشته شده است.بر خلاف دیگر پستانداران کودکی انسان دوره ای است طولانی که همین وابستگی به دیگران در مدتی طولانی روابط بین انسان‌ها را بر مبنای این نیاز شکل میدهد و آن را بسیار پیچیده‌تر از روابط گله ای بین دیگر انواع پستانداران میکند. به تدریج که کودک رشد میکند فر آیند تربیت او بر مبنای ارزشهای مورد قبول جامعه‌ای که در آن به دنیا آمده است نیز آغاز میشود.در اولین مرحله او از پستان مادر محروم می‌شود و غذاهای دیگر جایگزین شیر مادر می‌شوند و به تدریج و مناسب با سن رشد او به او می آموزند که چگونه باید غذا بخورد برای مثال استفاده از قاشق به عنوان ابزار برای غذا خوردن. هم‌ زمان باید یاد بگیرد که غذا را روی میز یا زمین نریزد.مرحله بعدی یاد‌گیری کنترل تخلیه ادرار و مدفوع خود است که نباید در هر مکانی که دوست داشت انجام دهد.همین مسائل به ظاهر کوچک اولین آموزشهای مقررات زندگی در جامعه متمدن است که آزادی کودک را از او سلب میکند. با فراگیری زبان دنیای کودک وارد مرحله جدیدی می‌شود او یاد می‌گیرد که اشیاء را به نام صدا کند ولی زبان تنها وسیله‌ای برای نام گذاری اشیاء نیست به زودی واژه هائی از پدر مادر و محیط زندگی یاد میگیرد که نماد بیرونی ندارند بلکه به انجام کاری او را دعوت میکنند. ”وقت خوابه، دستهات را بشور، درست بشین و غیره” جملاتی هستند که مرتب به او میگویند که در زندگی مقرراتی وجود دارد و او باید به آن‌ها تمکین کند.با رشد ذهنی کودک مفاهیم تجریدی نیز وارد دایره واژگان می‌شود تا اخلاقیات مورد پذیرش والدین را به او بیاموزند زمانی که کودک کاری را که مورد تائید ارزشهای اجتماعی نیست انجام میدهد والدین با واژگانی چون”بچه بد، شرم کن، این کار خیلی زشت بود” به او می فهمانند که هر عملی مورد تائید آن‌ها نیست و اگر تکرار شود با تنبیه و مجازات روبرو خواهد شد. اینکه خانواده چگونه و از چه زمانی شکل گرفت و در سرزمینهای مختلف سیر تحولی آن چگونه بوده است موضوع این نوشته نیست ولی خانواده اروپائی در قرن نوزدهم و بیستم خانواده تک همسری است بر مبنای حق پدری که کودکان وارث پدر هستند و کودک باید با معیار های ارزشی چنین فرهنگی تربیت شود. شکل‌گیری «من» در چنین فرهنگی نمود ضروری واقع گرائی در برابر شرایط موجود است.”رنج از سه جهت ما را تهدید میکند. یکی از طرف جسم خودمان که محکوم به تلاشی و اضمحلال است و حتا از درد و ترس که نشانه خطرند، راه گریزی ندارد. دیگر از طرف جهان بیرون، که با نیروئی چیره، بی رحم و ویرانگر ما را مورد حمله قرار میدهد و سر انجام از طرف رابطه ما با دیگران”(تمدن و ملالت‌های آن ص 35) شاید اگر انسان زندگی ای آمیبی داشت میتوانست سعادت مند باشد چرا که نیازی به دیگری نداشت، با تقسیم سلولی تولید مثل می‌کرد و در محیطی سازگار با حیات زیست شناسانه اش به سر می برد. فروید رنجی را که از رابطه با انسانهای دیگر بر ما تحمیل می‌شود از دیگر رنجهای نامبرده دردناک تر میداند. زیستن با دیگران از یک سو نیاز انسان است و از سوی دیگر محدود کننده انسان. «من» چاره‌ای ندارد که در رابطه با انسانهای دیگر از اصل پذیرش واقعیت پیروی کند، اصلی که نهاد به هیچ وجه از آن خشنود نیست، نهاد تمدن را مانع رسیدن به اهداف خود میداند و از اینکه «من» سرکشی او را مهار میکند همواره در تلاش برای دستیابی به ارضای کامل و بی چون و چرا است. «من»در ساختار فرویدی معرف عقلانیت و واقع گرائی است تا رضایت نهاد را به شکلی معقول و مورد پسند معیار های فرهنگی بر آورده کند. «من»از جانب سه نیرو مورد هجوم مداوم است، نیروی سرکش «نهاد» که بی‌وقفه خواهان بر آورده شدن خواسته هایش میباشد، شرایط بیرونی و امکانات موجود برای ارضای نیاز های «نهاد» و هشدار های «فرامن». ”فرامن” اخلاقیات و وجدان فرد است که والدین از راه تربیت کودکان اصول اخلاقی خود را در کودک نهادینه میکنند.«فرامن» آنجا که عملی را با معیار های اخلاقی اش در تضاد میبیند «من» را خطاب قرار میدهد و نهیب میزند که این کار درست نیست. غیر اخلاقی است، زشت است، غیر انسانی است.جنبه دیگر«فرامن» آرمان گرائی است،تلاش برای خلق یک «من» آرمانی. « من» آرمانی که «فرامن» به دنبال خلق آن است لزوماً فرشته نیست و میتواند دیو باشد. آرمان‌های همسایه شما میتواند کابوسهای شما باشد.اما تلاش بی‌وقفه «من» برای پیروی از واقعیت و وفق دادن خود با واقعیت موجود هیچ وقت مورد رضایت نهاد واقع نمی‌شود و برای «من» راهی به غیر از کنترل نهاد وجود ندارد. اینها ملالتهائی هستند که تمدن به انسان تحمیل میکند و انسان ناگزیر بسیاری از آرزوهای ممنوعه را سرکوب میکند، آرزوهائی که به سردابه های هزار توی ناخود آگاه فرستاده می‌شوند.

ناخود آگاه
مدل کوه یخ برای نشان دادن ناخود آگاه
تقسیم ذهن به خودآگاه و ناخودآگاه، فرض اساسی روانکاوي است و صرفا بر مبناي این فرض است که روانکاوي به فرایندهاي آسیب شناختی حیات روانی انسان پی می برد(فروید،خود و نهاد، ترجمه حسین پاینده)
هرچند خواستهای ممنوعه نهاد در ناخود آگاه به زنجیر کشیده می‌شوند ولی از بین نمی‌روند و با جان سختی عجیبی به زندگی ادامه میدهند و از تلاش برای ورود به خود آگاه دست نمی کشند. سرکوب خواسته‌های نا متعارف به معنی نابود کردن آن‌ها نیست بلکه وظیفه سرکوب جلوگیری از ورود آن‌ها به خود آگاه است. در اینجاست که فروید ساختار ذهن را دستگاهی به هم پیوسته تعریف میکند که در آن سه لایه ، هم‌زمان با یکدیگر همزیستی دارند بی آنکه مرز های غیر قابل تغییری بین آنها وجود داشته باشد ولی این همزیستی یک همزیستی مسالمت آمیز نیست***. بخش عمده این دستگاه را ناخود آگاه تشکیل میدهد که لایه زیرین را شکل میدهد و در لایه بالائی خود آگاه عرضه اندام میکند که در «من» نمود بیرونی پیدا میکند و مابین این دو پیش آگاهی وجود دارد.پیش آگاهی را میتوان مرحله ترانزیت نامید، ایده ای که از سد سانسور عبور کرده است و اجازه خروج از ناخود آگاه را به دست آورده است وارد پیش آگاهی می‌شود جائی که ”شرایط خاصی را کسب کرده، قادر است بدون مقاومت خاصی به ابژه ضمیر آگاه بدل شود"(ضمیر ناخودآگاه ص9).
کل این دستگاه روانی تا زمانی که همکاری دو‌جانبه ای بین «من» و «فرامن» وجود دارد وظایفش را به نحو خوبی انجام میدهد و انسان از بودن خود احساس رضایت میکند. در چنین شرایطی «من» در برآوردن نیازهای «نهاد» به شکلی عاقلانه موفق است و با محیط اطراف سازگاری ایجاد کرده است ولی این بدان معنا نیست که این آرامش ابدی است، آرزوهای بر آورده نشده از تلاش برای راهیابی به خود آگاه دست نمی کشند و در اولین فرصتی که به دست بیاورند یا به شکلی علنی و یا با تغییر شکل و در لباس مبدل از سانسور عبور میکنند و آرامش را به هم می زنند.داستان شیخ صنعان را میتوان اینگونه تفسیر کرد که شیخ پس از پنجاه سال ریاضت، آرزوهای سرکوب شده اش را در خواب می‌بیند و به دنبال این خواب راهی روم می‌شود و دل در گرو عشق دختری ترسا می‌سپارد و برای رسیدن به او دین و ایمان خود را فدا میکند و هرچه مریدانش تلاش میکنند تا او را از این کار منع کنند نتیجه‌ای نمیدهد.
آن دگر یک گفت ای پیرکهن                گر خطایی رفت بر تو توبه کن   
  گفت کردم توبه از ناموس و حال         تایبم از شیخی و حال و محال
آن دگر یک گفت ای دانای راز             خیز خود را جمع کن اندر نماز
 گفت کو محراب روی آن نگار              تا نباشد جز نمازم هیچ‌کار
” از روانکاوي آموخته ایم که ماهیت فرایند سرکوب در پایان دادن و محو کردن ایده یا فکري، که امري غریزي را نشان میدهد نهفته نیست، بلکه ماهیت این فرایند جلوگیري از آگاهانه شدن آن ایده است. وقتی چنین امري رخ میدهد، میگوییم که آن ایده در وضعیت”ناخودآگاه” است”(ضمیر ناخود آگاه ص 1). آنچه در ناخود آگاه وجود دارد تنها آرزوهای سرکوب شده نیست بلکه تجربه‌های دردناکی که به ناچار به فراموشی سپرده ایم نیز در ناخود آگاه ما لانه کرده اند.تجربه های ناخوشایند و آرزوها و اعمال ممنوعه دوران کودکی مان در شبستانهای تنگ و تاریک در لایه‌های زیرین نا خود آگاه زندانی شده‌اند و ما وجود آن‌ها را به فراموشی سپرده ایم ولی آن‌ها به زندگی خود ادامه میدهند و در انتظار لحظه‌ای هستند که بتوانند از زندان فرار کنند. بار ها شنیده ایم که قدرت انسانها را تغییر میدهد، در تاریخ معاصر جهان انقلابیونی را میشناسیم که با شعار رهائی انسان و سعادت برای همگان به قدرت رسیدند و به تدریج به هیبت موجوداتی آدمی خوار چهره نمودند. آیا قدرت آنها را تغییر داد و یا قدرت فرصت داد تا آرزوهای سرکوب شده از نا خود آگاه بیرون بیایند و چهره واقعی آنان را به نمایش بگذارد؟ ناخود آگاه مجموعه آرزوها،تجربه ها، آزمونها و انگیزه‌هائی است که فرد خواهان آگاه بودن بر آن‌ها نیست و در ناخود آگاه محبوس شده‌اند تا از ورود به خود آگاه دور نگه داشته شوند. فروید کاشف این بخش ناشناخته ذهن انسان بود، بخشی که اگر چه کشف شده است ولی همچنان دنیای ناشناخته‌ای است.

جایگاه غریزه جنسی در ذهن ما
 خانواده Gustav Klimt
غریزه جنسی در تعریف بیولوژیک پیوند مستقیمی با سن بلوغ و آمادگی بیولوژیک برای تولید مثل دارد. روانکاوی این مساله را نفی نمیکند ولی تعریفی که از غریزه جنسی ارائه میدهد به بلوغ و روابط تناسلی محدود نمیشود.در” سه رساله در باره تئوری میل جنسی”(از اینجا به بعد با عنوان سه رساله نام برده میشود) که در سال 1905 منتشر شد فروید نظریه روانکاوی را بدون خود سانسوری بیان میکند. اوغریزه جنسی را هم سنگ با دیگر غرایز انسانی همچون گرسنگی و تشنگی قرار میدهد و از آنجا که در فرهنگ عامه واژه‌ای که بتواند کلیت این غریزه را بپوشاند وجود ندارد او از واژه لیبیدو(Libido)استفاده میکند. یافتن مترادفی که دقیقاً بتواند مفهوم لیبیدو را به فارسی بر گرداند مشکل است و پیشنهاد های مختلفی برای آن وجود دارد که شهوت یکی ازآنها است.در فرهنگ لغت دانمارک لیبیدو واژه ای با ریشه لاتینی معرفی شده است به معنی میل، هوس و خواسته، در روانکاوی به مفهوم رانش جنسی میتوان آن را درک کرد. همانگونه که گرسنگی ما را به سوی یافتن غذا رهنمون می‌شود لیبیدو ما را به سوی ارضاء نیازهای جنسی می راند.فروید وجود میل جنسی را در کودکی مطرح میکند و همین خشم بسیاری را بر می انگیزد ولی او همواره بر این مساله تأکید کرده است که میل جنسی در کودکی به معنی رابطه تناسلی نیست. او در سه رساله دوران بلوغ را کاملاً از دوران کودکی جدا میکند ولی بر این باور است که دوران کودکی نقش تعیین کننده ای در شکل‌گیری گرایش های جنسی انسان دارد.آنچه که غریزه جنسی را در سن بلوغ و بعد از آن از دیگر غرایز متفاوت میکند این است که برای ارضاء آن نیاز به دیگری دارد، نیاز به فرد دیگری که بتوان از یک دیگر کام گرفت ولی یافتن دیگری همیشه کار آسانی نیست چرا که دیگری نه یک شئ که انسان دیگری است با آرزوها، تمناها، انتظارات و نیازهای جنسی خود. از این رو به رابطه دو انسان تبدیل می‌شود و جامعه به خود اجازه میدهد که ضوابطی برای آن بر قرار کند. ورود تمدن و فرهنگ در این حوزه برای تعریف شکل بر آورده کردن این نیاز است، در‌واقع معیارهای دیکته شده توسط جامعه آزادی انسان را در رابطه با ارضای غریزه جنسی محدود میکند و تنها روابطی را که در چهارچوب مورد قبول اجتماع صورت میگیرد مهر تائید میزند و آنچه که خارج معیار های پذیرفته شده باشد غیر اخلاقی و انحرافی میداند. این قوانین در فرهنگهای مختلف با یکدیگر متفاوتند و در طول تاریخ نیز بنا بر نیاز تحولات اجتماعی تغییر کرده اند.اگر صد سال پیش بوسیدن در ملاء عام عملی شنیع و غیر اخلاقی بود امروز بوسیدن و یکدیگررا در آغوش کشیدن در صحن عمومی خون عابران را به جوش نمی آورد.امروز در بسیاری از کشور های غربی همجنسگرائی به مقدار زیادی پذیرفته شده است در حالیکه در بخش بزرگی از جهان هم چنان بیماری و انحراف اخلاقی محسوب میشود.سرکوب آرزو ها،رویاها و تمناهای جنسی اجباری است که فرهنگ به ما تحمیل میکند.فروید در آغاز قرن بیستم در وین زمانی که خانواده تک همسری نماد آرمانی زندگی جنسی بود و اصول پدری بر امپراطوری اتریش حاکم بود شاهد تأثیر این تحمیل فرهنگی در گسترش روان رنجوری شد و با طرح مساله، راهگشای توجه جامعه به اهمیت آگاهی و شناخت واقعی از کارکرد غریزه جنسی شد.

فروید درمانگر
موزه فروید در لندن
برای رهائی از روان نژندی (شامل روان پریشی ها نمیشود) باید بر آنچه که در ناخود آگاه علت روان نژندی است آگاه شد. برای رسیدن به این آگاهی فروید از روش تداعی آزاد بهره میگیرد. بیمار بر روی کاناپه مخصوص دراز میکشید، فروید در پشت سر بیمار به گونه‌ای بر روی صندلی می نشست که بیمار نمیتوانست او را ببیند و از بیمار میخواست که هرچه دوست دارد بگوید.اما برای استفاده از این روش پیش‌زمینه ای باید فراهم شود و آن ایجاد اعتماد بین بیمار و درمانگر است. بیمار باید بداند که درمانگر محرم راز است و گفته‌های او به هیچ وجه به دیگران منتقل نمیشود. زمانی که چنین اعتماد دوجانبه ای به وجود می‌آید از بیمار خواسته می‌شود که آنچه در فکرش میگذرد بدون سانسوربیان کند. فروید پس از استفاده از روشهای مختلف از راه آزمون و خطا به این این نتیجه رسید که تداعی آزاد مؤثر ترین روش برای عیان کردن آنچه که در ناخود آگاه بیمار میگذرد است. در ادبیات فارسی استفاده از تداعی برای یافتن درد بیمار را میتوان به وضوح در داستان کنیزک و پادشاه در مثنوی دید.حکیم نبض کنیزک را میگیرد و نام شهر ها را یکا یک می گوید تااینکه به سمر قند میرسد:
نبض او بر حال خود بُد بی گزند            تا بپرسید از سمر قند چو قند
آه سردی برکشید آن ماه روی               آب از چشمش روان شد همچو جوی
فروید به کار گیری تداعی آزاد را در درمان روان رنجوری ها به گونه‌ای سامان داد که بیمار با تداعی های خود به شبستانهای تاریک ذهن خویش سرک بکشد و با عبور از دالانهای تنگ و تاریک به پستوهای نمور و غبار گرفته که خاطرات ممنوعه دوران کودکی را به حبس کشیده است نگاهی کند تا شاید ریشه رنجوری های روان خود را در آنجا بیابد.
سخن پایانی
میتوان با فروید موافق و یا مخالف بود، میتوان نظرات او را هم چون هر نظر دیگری نقد کرد چنانچه بسیاری این کار را کرده‌اند ولی تقلیل نظریه فروید به هرزه نگاری و دفتر چه راهنمای مسایل جنسی، تنها نشانه کج فهمی و تفسیر اشتباه سخنان اوست****. فروید خود همواره بر این مساله تأکید کرده است که نظراتش را به طور مرتب مورد تدقیق قرار داده است و در هر موردی که احتیاج به تصحیح بوده است آن‌ها را به طور شفاف تصحیح کرده است. فروید خواهان آزادی بدون قید و شرط نیست و در ”آینده یک توهم” به روشنی نظرات اجتماعی خود را بیان می‌کند که جانبدارآموزش مردم، عدالت اجتماعی و حفظ تمدن است بی آنکه در نقش یک رهبر سیاسی قد علم کند.اما به سختی بتوان او را در ردیف انسانهای خوش بین به آینده بشریت دانست.
و یک پیشنهاد:
«مفهوم ساده روانکاوی» را فروید در سال 1926 به زبانی ساده برای معرفی نظریه خود برای عموم نوشت. در این کتاب او با منتقدی فرضی گفتگو میکند و پاسخ پرسشهای او را میدهد. برای آشنائی با فروید خواندن این کتاب را توصیه میکنم. کتاب را فرید جواهر کلام ترجمه کرده است و انتشارات مروارید در سال 1342 اولین چاپ آن را منتشر کرده است.


17 اسفند 1398- 8 مارس 2020
قاقورتوق
منابع
Freuds Psykoanalyse s-23 
تمدن و ملالت‌های آن زیگموند فروید ترجمه محمد مبشری نشر ماهی 1392
ضمیر نا خود آگاه، زیگموند فروید ترجمه شهریار وقفی پور
خود و نهاد، زیگموند فروید، ترجمه حسین پاینده

* در سال 1330 ا.ح آریان پور با همین دیدگاه کتاب «فرویدیسم با نگاهی به عرفان» را منتشر کرد
** Freud's Vienna and Other Essays نام کتاب و جستاری است ازBettelheim Bruno که در آن شرایط فرهنگی وین در زمان فروید را شرح میدهد.
*** برای تجسم بهتر از ساختمان ذهن از تشبیه به کوه یخی استفاده میشود.


****در ادبیات کلاسیک ما نمونه‌هائی هست که بدون پروا صحنه‌های روابط جنسی را تشریح میکند ولی از آنجا که آن را به عرفان ربط میدهد ما آن‌ها را می پذیریم.برای مثال مثنوی معنوی دفتر پنجم 159 با عنوان ” وصیت کردن پدر دختر را کی خود را نگهدار تا حامله نشوی از شوهرت”.و یا غزالی در کیمیای سعادت از لواط صوفیان سخن میگوید و حافظ از مغبچگان. در توضیح المسائل های موجود بخشی هست که به جماع اختصاص دارد که مسائل را با جزئیات کامل شرح داده است ولی از آنجا که یک مساله شرعی محسوب می‌شود قابل پذیرش است.

 لینک در زمانه https://www.radiozamaneh.com/492994

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر