۱۳۹۳ دی ۲۰, شنبه

کوبا: جذابیت پنهان بورژوازی

کوبا



 جذابیت پنهان بورژوازی

مشاهدات 12 روز سفر توریستی به کوبا
این نوشته نه یک تحقیق علمی و جامعه شناسانه که تنها برداشتهای من است از سفری 12 روزه به کوبا.
هاوانا 18 دسامبر 2014 برای اولین بار پایم را در خاک کشوری میگذارم که سالها اسطوره ای برای بخشی از هم نسلان من و الهام بخش چند نسل از جوانان جهان با آرزوی برقراری عدالت بوده است و هنوز هستند افرادی از نسل من که به حقانیت کوبا باور دارند. بسیاری از دوستانم توصیه کردند که اگر قصد مسافرت به کوبا را داری حتما قبل از مرگ کاسترو این کار را انجام بده چون معلوم نیست پس از مرگ او کوبا به چه راهی خواهد رفت. مسافرت من همراه همسفران دانمارکی ام توسط یک شرکت مسافرتی برنامه ریزی شده بود و دلیل انتخاب آن این بود که دیدار از چهار شهر مختلف را در مدت 12 روز در برنامه گنجانده بودند و از طرفی محل اقامت ما نه در یک هتل بلکه در مسافرخانه های خانگی[1] که تعداد آنها به خاطر تسهیلات جدید زیاد شده است سازمان دهی شده بود. به خاطر رشد تعداد توریستهائی که به کوبا می آیند دولت به کسانی که در منزل خود امکان این را دارند که یک اتاق با امکانات بهداشتی و خدمات لازم مثل تهیه غذا را در اختیار گردشگران قرار دهند، اجازه میدهد که از این راه در آمد داشته باشند. مزیت این مسافرخانه های خانگی برای گردشگران آشنائی نزدیک با شرایط زندگی مردم عادی در کوبا است. در هاوانا در محله قدیمی هاوانا در طبقه دوم یک ساختمان که به گفته صاحبخانه در سال 1925 ساخته شده بود همراه یکی دیگر از همسفرانم ساکن شدم. سه روز بعد به شهرکی به نام وینیالس[2] رفتیم که دو شب در آنجا اقامت داشتیم و به دیدن مزرعه های توتون و یک خانواده کشاورز رفتیم. مقصد بعدی شهر سیینفیگوس[3] بود که در سالهای 1800 توسط فرانسوایان بنا شده است و پس از دو شب اقامت به شهر ترینیداد[4] رفتیم که شهری است دست نخورده با 500 سال قدمت و همچون موزه ای زنده با معماری اسپانیائی خود به زندگی ادامه میدهد که چهار شب در آنجا اقامت داشتیم و به هاوانا بازگشتیم و پس از یک شب اقامت کوبا را ترک کردیم. آنچه در هاوانا و ترینیداد کاملا به چشم میخورد فقر است و فقر. محله ای که در هاوانا ساکن بودم منطقه بسیار بزرگی از هاوانا است که به حال خود رها شده است و چونان منطقه ای جنگ زده به چشم می آید که همه چیز ویران شده است. ساختمانهائی که هر یک میتواند بخشی از میراث فرهنگی یک کشور باشد به حال خود رها شده اند و مردم در آنها به شکلی از زندگی ادامه میدهند. گوئی هیچ کس مسئولیتی در برابر شهری که در آن زندگی میکنند ندارد. در ترینیداد نیز وضع به همین شکل بود. شهر سیینفیگوس مرتب تر و مدرن تر از دیگر شهر ها بود و وینیالس در واقع شهرستان کوچکی است بین شهر و روستا. آنچه که من به عنوان یک گردشگر در سفر کوتاهم مشاهده کردم نه تنها فقر مادی که شکل خاصی از فقر فرهنگی نیز بود که فقر مادی را تکمیل میکند. هر روز صبح از بالکن محل سکونتم افرادی را میدیدم که در زباله ها به دنبال چیزی میگشتند که شاید برای کاری قابل استفاده باشد. خودروهای قدیمی با سوخت ناقص حجم عظیم گازوئیل نیم سوخته را به ریه های مردم تزریق میکنند و انبوه تاکسی های سه چرخه ای بدون موتور از فاصله چندین کیلومتری گردشگران را رصد میکنند و به سوی آنها میروند تا شاید از نمد آنها کلاهی برای خود بدوزند. گردشگران دلارهای سیاری هستند که باید آنها را شکار کرد. دولت برای جلوگیری از رشد بازار سیاه دو نوع واحد پول چاپ میکند که یکی برای توریستها است و دیگری برای مردم کوبا که اولی در زبان عامه دلار نامیده میشود و همین دلار کوبائی است که مردم کوبا به امید به دست آوردن آن به سوی توریستها میروند تا شاید خوشبختی را بیابند. در این سفر همواره برای من این پرسش مطرح بود که ایراد کار در کجاست؟ چرا پس از گذشت 57 سال آرمانهائی که بخش عظیمی از جوانان نسل من برای آن جانفشانی کردند در کوبا به ثمر نرسیده است؟ بدون شک هوادارن سیستم تک حزبی و دیکتاتوری پرولتاریا همه تقصیر را به گردن امپریالیسم جهان خوار به سرکردگی ایالات متحده آمریکا خواهند انداخت و این آسان ترین راه برای خالی کردن شانه از مسئولیت است. شاید ایراد در آرمانگرائی سیستم های تک حزبی است. آرمانگرائی تک حزبی بر مبنای آرمانی که مقدس است شکل میگیرد و هدف، رسیدن به آن آرمان است. آرمان گرایان آنچنان به آرمان خود ایمان دارند که آن را تنها حقیقت موجود میدانند و با ایمانی محکم برای بنا کردن جامعه آرمانی خود قدم بر میدارند و از آنجا که هرگز در حقانیت آرمان خود شک نمیکنند لزومی نمیبینند که سیاستهای خود را به رای مردم بگذارند. آرمانگرایان همواره به آرمانهای بزرگ میاندیشند، آنها خود را قیم بشریت میدانند و بر این باورند که رسالتی تاریخی برای نجات بشر دارند، رسالتی که تاریخ بر دوش آنها نهاده است و هر کس در برابر این رسالت به ایستد باید هلاک شود. آرمانگرایان در حسن نیت خود شک ندارند و در درستی راهی که انتخاب کرده اند نیز تردید ندارند، آنها برای اینکه به آرمانهای بزرگ خود جامه عمل بپوشانند همیشه به طرح های بزرگ می اندیشند، آنها زمانی که در مییابند که باید بزرگراه برای بر قراری ارتباط بین شهر ها بسازند راهی بزرگ میسازند که با بزرگی آرمان آنها همخوانی داشته باشند تا آنها بتوانند از این راه بزرگ به آرمانشان برسند ولی فراموش میکنند که بزرگراه نیاز به محل استراحت برای مسافران هم دارد، احتیاج به خط کشی برای تعیین مسیرهای مختلف هم دارد و تابلوهای رانندگی هم باید برای آن تهیه کرد و تمامی این جزئیات کار است که در آرمانهای بزرگ آنها دیده نمیشود. اینکه به تناسب بزرگراه باید محل استراحت ساخت و در آنجا نیاز به تسهیلات لازم برای مسافران است و مسافران به دستشوئی تمیز و بهداشتی و محلی برای تعویض پوشاک بچه نیاز دارند در آرمانهای بزرگ آرما نگرایان گنجانده نشده بوده است. برای آنها آنچه که مهم است بزرگی بزرگراه است و هرچه طول این راه بزرگ طولانی تر و کیلومترهای بیشتری در آمار ثبت کند آنها به آرمانهای بزرگ خود نزدیک تر میشوند. اصولا آرمانگرایان علاقه خاصی به آمار دارند و کمیت معیار ارزش گذاری آنهاست و کیفیت چیزی نیست که آنها به آن بها بدهند، چرا که کیفیت را نمیتوان با اعداد اندازه گرفت. قبل از سفر به کوبا در سایت ها و نشریه های مختلف صحبت از این بود که کوبا بیش از 5000 پزشک در مناطق آلوده به ابولا دارد. در کوبا سالانه 80000 هزار بیمار از کشورهای دیگر برای درمان با روش سلولهای بنیادی تحت درمان قرار میگیرند و این آمارها میتواند ادامه داشته باشد ولی در خیابانهای هاوانا خیل عظیم جوانانی را میبینی که به نحوی خود را سر کار گذاشته اند و وقتشان تلف میشود. بخش بزرگی از هاوانا در زباله غرق شده است و فقر از در و دیوار بر روی مردم فرو میریزد. بخش بزرگی از شهر دارد به تدریج میمیرد و در طول هجده کیلومتر مسیر ساحلی شما ویرانه هائی میبینید بی نهایت زشت، گوئی وارد شهری شده اید که بمباران شده است ،بازسازی این بنا ها میتوانست چهره شهر را زیبا کند، به هر دلیل که این ساختمانها به حال خود رها شده باشند برای عقل سلیم قابل قبول نیست که نتوان جلوی این فاجعه را گرفت. زمانی که معیار موفقیت در ارائه آمار تعداد بناهائی که ساخته شده است باشد، بنا بر این تعمیر و نگهداری نمیتواند در آمار سالانه جلوه خاصی داشته باشد و آنچه که در آمار مدفون میشود زیبائی است، چرا که زیبائی را با هیچ عددی نمیتوان در آمار وارد کرد. آرمانگرایان به اهداف بزرگی می اندیشند به همین دلیل مسائل پیش پا افتاده ای همچون محیط زیست ارزش آنرا ندارند که آرمانگرا وقت خود را برای آن تلف کند. اینکه حد اکثر عمر یک اتوموبیل چقدر است و حد مجاز سرب در بنزین بی آنکه محیط زیست را آلوده کند و هزاران پرسش پیش افتاده دیگر، ذهن آرمانگرا را خسته میکند و او را از اندیشیدن به آرمانهای بزرگ بشری باز میدارد. آرمانگرا برای حقانیت راه انتخابی خود که قرار است جامعه را به سعادت ابدی برساند نیاز به مدرک دارد، او باید کارهای بزرگ خود را به رخ جامعه بکشد تا همگان او را باور کنند که در راه سعادت آنان گام بر میدارد. در کوبا بهداشت و تحصیل کاملا مجانی است و این کار عظیم آن مدرکی است که در جهت اثبات نیت خیر دولت در راه پیشرفت و رشد ملت به آن استناد میشود ولی هیچ کس پاسخ گوی انباشت انبوه زباله ها در خیابانها و محل سکونت مردم نیست.هنوز در هاوانا و شهر هائی که من بودم مسا له تامین آب آشامیدنی مردم حل نشده است و یک سیستم فاضلآب که پاسخ گوی نیاز زمان باشد وجود ندارد. مشکل بزرگ آرمانگرایان این است که حاضر نیستند سیاستهای خود را به رای مردم بگذارند، چرا که آنها خود را قیم مردم میدانند و با ایجاد سیستم سهمیه بندی مردم را به صدقه بگیران سیستم دولتی خود تبدیل کرده اند. آبراهام ماسلو[5] روانشناس آمریکائی در هرم نیازهای انسان بر آورد نیازهای بیولوژیک را در قاعده هرم قرار میدهد که بعد از بر آورده شدن آنها نیاز های دیگر جلوه میکنند که در راس آنها نیاز به رشد شخصی قرار میگیرد. با وابسته کردن فرد به سیستم صدقه ای دولت برای رفع نیازهای اولیه خود، ابتکار عمل او را برای صعود به پله های بالاتر از او صلب میکنند و انگیزه های فرد برای رشد شخصی اگر نگوئیم از بین میرود ولی بسیار محدود میشود. نقطه قوت احزاب معتقد به دیکتاتوری پرولتاریا ارزش اضافی است که کار ایجاد میکند، ارزشی که سرمایه آنرا چپاول میکند و با انباشت آن فربه میشود، پس برای جلوگیری از فربه شدن سرمایه داری باید این ارزش به صندوق دولت پرولتری واریز شود تا در جهت رفاه همگان هزینه شود. دقیقا همین نقطه قوت است که به پاشنه اشیل این احزاب تبدیل شده است و آنها را در سازماندهی کار که باید جامعه را نجات دهد عاجز مانده اند. با استخدام تعداد کثیری در سیستم اداری بر این باورند که بیکاری را از بین برده اند ولی اینکه بازدهی کار در این سیستم در چه حدی است مساله زیاد مهمی نیست. با پنهان کردن بیکاری در شغلهای کاذب تنها افراد را سر کار میگذارند بی آنکه کار زائی واقعی صورت گرفته باشد. قرار بود جامعه سوسیالیستی پاسخی باشد برای نجات بشریت از سرمایه داری و جامعه طبقاتی، جامعه ای که که یکی برای همه و همه برای یکی در دنیائی عاری از حرص و طمع سرمایه اندوزی و با از خودگذشتگی فردی برای رفاه جامعه چاره درد رنجبران باشد. آنچه که در کوبا به چشم میخورد رنج رنجبران از زندگی است. در طی 57 سال حزب کمونیست کوبا موفق به بنا کردن ساختاری که هر فرد احساس کند امکان آزادانه رشد را دارد نشده است. سیستم دولتی شده اقتصاد جذابیتی برای مردم ندارد، دولت امروز هم باید مسئول اداره قهوه خانه باشد و هم مشکل انرژی را حل کند چرا که دولت خود را عقل کل میداند و هدفمند در راه آرمانهای زحمتکشان گام بر میدارد، حال اینکه زحمتکشان نیز پا به پای دولت برای همان آرمانها گام بر میدارند یا نه برای آرمان گرایان مهم نیست. پاشنه آشیل این سیستم این است که خود را قیم مردم میداند و امکان مشارکت اکثریت مردم را در ساختن زندگی و ایجاد رفاه فراهم نمی آورد. یک دولت سیاسی با برداشت عینی از شرایط جامعه و توانیهای موجود در اجتماع میتواند مردم را به مشارکت در بر رسی مشکلات و یافتن راه حل برای مشکلات دعوت کند. احزاب آرمانگرا آنچنان در برداشتهای ذهنی خود فرو میروند که فراموش میکنند اجتماع موجودی پویا است که پیوسته در حال تغییر است. نیازهای انسانها با زمان تغییر میکند و اجتماعی که نتواند شرایط رشد فردی افراد را به گونه ای تامین کند که هر فرد امکان رشد مادی و معنوی را همزمان داشته باشد به سکون و فروپاشی اخلاقی دچار میشود. در گزارشهای آماری به اطلاع عموم میرسد که در هر شهر یک مرکز آموزش موسیقی و رقص دائر است تا مردم باور کنند که دولت به رشد فرهنگی مردم بهای لازم را میدهد. در کوبا هر روز از ساعت 12 تا 23 در محلهای مختلف گروه های ساز و آواز در حال نواختن هستند و مردم شبها به محلهای رقص میروند تا به پایکوبی بپردازند. در نگاه آماری انسان فکر میکند که کوبائی ها مردم شادی هستند ولی آنچه که از نزدیک حس میشود این است که مردم رقص را مخدری یافته اند تا محرومیتهایشان را با ضرب اهنگ سالسا تسکین دهند.تفاوت بزرگی است بین هنر مند خلاق و مهارت در نوازندگی، داشتن لشکری از نوازندگان که چونان مطربان دوره گرد برای به دست آوردن چند دلار بیشتر شبها در رستورانها مینوازند را نمیتوان رشد فرهنگی نامید. نکته جالب توجه اینکه صاحبان تازه به دوران رسیده رستورانها هیچ دستمزدی به این نوازندگان نمیدهند و تنها منبع در آمد این نوازندگان پولی است که توریستها در زنبیل آنها می اندازند. حتی کسانی که در رستورانها کار میکنند نیز تنها با ده در صد انعامی که مشتریان میدهند امرار معاش میکنند.هنر سوسیالیستی که قرار بود بازتاب آگاهی طبقاتی زحمتکشان باشد در کوبای امروز به وسیله ای برای امرار معاش لشگر بیکاران تبدیل شده است که با تولید انبوه نقاشی هائی که مورد پسند گردشگران است به باز تولید نسخه های متعدد از موضوع های تکراری میپردازد. آیا در این لشگر عظیم نوازندگان و نقاشان یک چایکوفسکی یا پیکاسو به وجود خواهد آمد؟ صاحبخانه یکی از مسافرخانه های خصوصی که یکی از همسفران من در آن سکنی داشت پزشک جراحی بود که شغلش را رها کرده بود و از امکان جدیدی که برایش پیش آمده بود استفاده کرده بود تا در آمد بیشتری داشته باشد. انعامی که راهنماهای توریستها در یک روز به دست می آورند برابر حقوق یک ماه یک معلم است و بیهوده نیست که تحصیل کرده هائی که زبان انگلیسی را خوب میدانند ترجیح میدهند راهنمای توریستها باشند تا مسئول یک پروژه علمی.به راستی این شکل اقتصاد چه جذابیتی برای شهروندان میتواند داشته باشد؟ میگویند برق مجانی است، کرایه خانه ناچیز است، بهداشت مجانی است، تحصیل مجانی است و.... آیا اینها برای سعادت فرد کافی است؟ وقتی همه چیز دولتی میشود و مردم به خدمات خیریه دولتی وابسته میشوند چگونه میتوان انتظار داشت انگیزه فرد برای تلاش بیشتر رو به فزونی گذارد؟ در این شکل اقتصاد میگویند یکی برای همه و همه برای یکی به به فراموشی سپرده میشود. آنچه در این شکل اقتصاد فراموش میشود نیازهای فرد به انتخاب است. در برابر این تفکر بورژوازی همه چیز را به انتخاب فرد موکول میکند و همین شعار آزادی انتخاب فردی است که بورژوازی را برای فرد جذاب میکند، بورژوازی جذابیتی پنهان دارد که اقتصاد دولتی و تقسیم یکسان فقر توان رقابت با آن را ندارد مگر اینکه بپذیرد آزادی فردی و آزادی انتخاب نیاز انسانی است.
عباس مودب
ششم ژانویه 2015 مالمو





[1] Bed&Breakfast
[2] Vinales
[3] Cienfuegos
[4] Trinidad
[5] Abraham Harold Maslow