۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۳, شنبه

برای زنده ماندن شعر کافی نیست


یحیی حسن
بغض فرو خورده‌ای که خشم شد

عاقبت
همه‌ی ما
زیر این خاک
آرام خواهیم گرفت
ما
که روی آن
دمی به همدیگر
مجال آرامش ندادیم

آنا آخماتوا



«یحیی حسن» شاعر فلسطینی تبار دانمارکی در سن 24 سالگی در زیر خاک آرام گرفت. هم او که در روی زمین هیچ‌کس به او مجال آرامش  اش نداد.او متولد 1995 در شهر آرهوس دومین شهر بزرگ دانمارک است در خانواده‌ای فلسطینی به دنیا آمد.ظهور او در عرصه شعر دانمارک بیشتر شبیه به سقوط یکباره شهابی بود که هیچ‌کس انتظارش را نداشت. در سال 2013 اولین مجموعه اشعار او به نام «یحیی حسن» در مدت کوتاهی رکورد فروش را در تاریخ دانمارک شکست و به تیراژ 120000 رسید. نقدهای ستایش آمیز منتقدین از اولین مجموعه شعرش او را در مرکز خبر ها قرار داد.در همان سال کانال 2 دانمارک مصاحبه‌ای با او انجام داد که او بدون پرده پوشی از خشونت پدر و ریاکاری پذیرفته شده در جامعه حاشیه نشین مهاجران سخن گفت، سخنانی که اگر یک شهروند دانمارکی به زبان می‌آورد بدون شک به نژاد پرستی و ضدیت با خارجیان متهم می شد. نیروی های دست راستی در دانمارک اگر چه سکوت کردند ولی از اینکه جوانی با تبار فلسطینی و بزرگ شده در محله های خارجی نشین همان حرفهائی را میزد که آن‌ها مدعی آنند، قند در دلشان آب شده بود. یحیی حسن واقعیت را آنچنان که تجربه کرده بود بیان میکرد بدون اینکه بخواهد و یا علاقه‌ای داشته باشد که دلیل شکل‌گیری این واقعیت را ریشه‌یابی کند.فشرده سخنان او در این مصاحبه میتواند این چنین باشد " کلاس دوم از مدرسه اخراج شدم با چهار نفر دیگر که عرب و سومالیائی بودند به مدرسه ویژه ای فرستاده شدم تا رفتار ناشایست من اصلاح شود که آنجا هم کمکی نکرد و در نهایت مرا به اجبار از خانواده‌ام جدا کردند. پدرم به طور میانگین سه تا چهار بار در هفته ما را نظور خواهر برادرها) تنبیه میکرد بستگی به حال و روز خودش داشت. پدرم خانه نشین بود و با کمکهای بلاعوض شهرداری زندگی را میگذراند. با اینکه وقت کافی داشت که به تربیت فرزندانش بپردازد حال و حوصله اینکار را نداشت.خب اگر وقت ندارید بچه تربیت کنید پس بهتره بچه پس نیندازید. ولی خب این یک شیوه عربی است که پنج شش تا پشت سر هم پس می اندازند. این درست که زندگی سختی در اردوگاه پناهنگی داشته‌اند و دچار ترایما شده اند ولی این دلیل نمیشود که یک موجود زنده را به دنیا بیاورند وقتی مسئولیت نمی پذیرند. ریاکاری در خانواده ونسل من خیلی عادیه، نماز میخوانند و روزه می گیرند ولی به هر طریقی شده سر جامعه کلاه میگذارند و تا میتوانند میدوشند.من دراین محیط بزرگ شده‌ام محیطی کاملاً خلافکار.من متعلق به نسل مهاجران حاشیه نشین هستم که همه دروغ میگویند. یک نفر در فیس بوک پرسید چرا مسلمان نیستی؟ گفتم من نماز نمیخوانم، روزه نمیگیرم،مشروب میخورم، حشیش میکشم و با دختران دانمارکی به رختخواب میروم. در جوابم گفت من هم همین کار ها را میکنم ولی مسلمان هم هستم. ما نسلی ریا کار هستیم. نسلی که پر است از آدمهای کله پوک احمق.تمام پسر عمو ها و پسر خاله های من خلافکارند. حاشیه نشین بودن و تلاش نکردن برای یک زندگی بهتر تقصیر سیستم نیست، مسئولیت پدر مادر ها است. بدون شک پدر مادر های ما زندگی سختی داشته اند، مساله این نیست، مساله این است که باید مسئولیت می پذیرفتند. باید بفهمند آزادی یعنی چه، این را باید بفهمند"(1) او در این مصاحبه و مصاحبه‌های بی شماری که در روزنامه‌ها و دیگر وسایل ارتباط جمعی شرکت کرد بدون خود سانسوری و با زبانی غیر دیپلماتیک خشم خود را از ریاکاری و زاهد نمائی با کلماتی خشن بیان کرد. رک گویی او و انتقاد بی محابای او از فرهنگ حاکم در جامعه حاشیه نشینن مورد استقبال جامعه دانمارک قرار گرفت ولی با ترشروئی و خشم از طرف حاشیه نشینانی که در مورد آن‌ها دست به افشاگری زده بود روبرو شد. گروه‌های افراطی او را به خیانت متهم کردند و سیل تهدید ها و آزار ها به سوی او روان شد اما او کسی نبود که از مواضع خود عقب نشینی کند و با جدی شدن تهدیدات تحت حفاظت پلیس قرار گرفت.
خانواده و جامعه
"پنج بچه به صف و پدری چوب به دست" اینگونه شعر کودکی آغاز میشود،او پدر خشنی را توصیف میکند که استفاده از چوب و تنبیه وحشیانه تنها شکل تربیت کردن بچه هایش بوده است. پدری خشن و مادری که از ناتوانی به هنگام تنبیه بچه هایش بشقاب ها را در راه پله آپارتمان به زمین میکوبد و میشکند .اگر بخواهیم حرفهای یحیی حسن را در این مصاحبه و تصویری که او در شعر کودکی از پدرش ارائه میدهد معیار قضاوت قرار دهیم بدون شک پدرش مقصر اصلی خواهد بود. در اینکه بار بزرگی از مسئولیت بر دوش پدر است شکی نیست ولی نمیتوان آنچنان که یحیی حسن میگوید سیستم را بدون تقصیر دانست. برای درک بهتر شرایطی که حاشیه نشینی را به وجود آورد و نقش آن در شکل گیری فرهنگ موازی با جامعه، ناچاراً باید به تحولاتی که در جامعه دانمارک از دهه نود میلادی به بعد رخ داده است نگاه کنیم. دانمارک کشوری است بنا شده بر دولت رفاه که سوسیال دموکراسی طی چند دهه آن را ایجاد کرده است.هر چند مردم همواره از در صد بالای مالیاتی شکوه دارند ولی هم‌ زمان از اینکه نگران هزینه تحصیل فرزندانشان از دبستان تا دانشگاه نیستند و از درمان و بهداشت با کیفیت خوب بهره مندند خرسند. دانمارکی ها همواره از اینکه از آزادی بیان، مطبوعات و اجتماع برخوردارند به خود می بالند که حق هم دارند.در اواخر سالهای نود میلادی اصطلاحی در وسایل ارتباط جمعی ساخته شد به نام "نسل دوم مهاجران" که منظورکودکان و نوجوانانی بودند که از تبار غیر دانمارکی و غیر اروپائی در دانمارک به دنیا آمده بودند.این اصطلاح یک سفسطه است، چرا که منظور آن نوجوانان و جوانانی بود که در دانمارک متولد شده اند، آن‌ها به دانمارک مهاجرت نکرده اند.آنها در دانمارک متولد شده‌اند در دانمارک مهد کودک رفته‌اند و در دانمارک به مدرسه‌رفته اند. این اصطلاح به تدریج به مفهومی متراد ف با جوانان خلافکار غیر دانمارکی تبدیل شد و کم کم شامل تمام جوانانی شد که در خانواده‌های مسلمان زاده شده بودند. این دگردیسی در مفهوم، تصویری کلیشه وار از جوانان دانمارکی با تباری خاور میانه‌ای برای جامعه ساخت که همگی آنان را در سبدی که شامل خلاف کار ها، تجاوز گرها،سوء استفاده گران سیستم رفاه اجتماعی و متعصب مذهبی بود ریخت.اگر چه این جدا سازی سیاست رسمی دانمارک نبود ولی قدرت رسانه‌ها به ویژه رسانه‌های بخش خصوصی قوی‌تر از سیاست رسمی بود و موفق شد مساله پناهندگان و مهاجران را به عنوان بزرگترین مشکل اجتماعی به جامعه بقبولاند، بسیاری از واژه‌ها که در دهه هشتاد به کار بردن آن‌ها مترادف با نژاد پرستی بود به تدریج به امری عادی در رسانه‌ها تبدیل شد.رسانه ها بدون وقفه اطلاعات منفی در مورد این جوانان نشر دادند.مسئولیت تمامی مشکلات به گردن آن‌ها افکنده شد و واکنش آن‌ها به این همه توهین طبیعی بود.وقتی هر روز به شما بگویند که شما مثل ما نیستید و اینجا سر بار هستید اولین پرسشی که پیش می‌آید پرسش در مورد هویت شخصی است، اگر من دانمارکی نیستم پس که هستم؟ بخشی  از این جوانان که در جستجوی هویت خود بودند کوتاه ترین راه را انتخاب کردند " زندگی در حاشیه". مشکل حاشیه نشینی این است که فرد در فرهنگی متفاوت با جامعه‌ای که در آن زندگی میکند به شکلی موازی به سر می برد.برای کودکانی که در چنین محیطی رشد میکنند همیشه این مشکل وجود داردکه خود را با کدام فرهنگ باید وفق دهند به ویژه که تفاوت فرهنگی بسیار عمیق باشد، که این تفاوت بین فرهنگ جامعه پسا مدرن دانمارک  که آزادی فردی و آزادی انتخاب امری است طبیعی و فرهنگ عشیرتی ـ عربی با حاکمیت مطلق پدر و تبعیض جنسی بسیار عمیق است. یحیی حسن در چنین شرایطی رشد کرد.
شکل گیری محله های خارجی نشین در دانمارک
در شهر های بزرگ دانمارک محله هائی هستند که اکثر ساکنان آن‌ها را مهاجران و پناهندگان از کشورهای غیر اروپائی تشکیل میدهند.شکل گیری این " گتوها"  نه انتخاب خارجیان که راه حل مسئولان بوده است( خواسته یا نا خواسته). یحیی حسن در یکی از این محله ها در غرب شهر آرهوس به دنیا آمده است و در آنجا رشد کرده است.مجموعه ساختمانهای بتونی با رنگ خاکستری سیمان ولی فضای کافی سبز در بین ساختمانها که روزگاری طبقه کارگر دانمارک در آن‌ها زندگی میکرده است و تابستانها در چمنهای سبز مردان و زنان با کمترین پوشش حمام آفتاب میگرفته اند اینک مملو است از زنانی با پوشش اسلامی در حال حمل کیسه های خرید روزانه، دختران جوانی با روسری و شلوار جین در راه مدرسه و پسران جوانی که تا دیروقت در بیرون از خانه به سر میبرند.رشد تدریجی این محله ها آن‌ها را از ارتباط با جامعه دانمارک به مقدار زیادی بی‌نیاز کرد. شکافی عمیق بین "ما" و "آن‌ها" از هر دو طرف ایجاد شد. رسانه‌ها نیز هر روز بر آتش این اختلاف دمیدند.حال کودکی به نام یحیی حسن که روزها در دانمارک زندگی میکند و شبها به فلسطین کوچکی که پدرش برای او ساخته است باز میگردد چگونه باید با این دو گانگی زندگی کند؟او در خانه با چهار خواهر و برادر، پدری بیکار که تنها دل مشغولیش دنبال کردن اخبار از شبکه الجزایر است و مادری که پنج فرزند به دنیا آورده است و همه زنانگی اش در پختن و شستن خلاصه شده است زندگی میکند.خانه ای که در آن حق ندارند دانمارکی صحبت کند. در کودکستان مربی های کودک اکثرا زن هستند، زنانی که روسری به سر ندارند و تابستان‌ها هم با شلوارک کوتاه به پا بچه‌ها را به گردش میبرند. زنانی که یا هنوز بچه ندارند و یا یک یا دو بچه دارند و بعضی از آن‌ها دیگر با پدر فرزندانشان زندگی نمیکنند و خود تصمیم میگیرند که چه وقت و به کجا مسافرت کنند.مربی های مرد بر خلاف پدر یحیی در کارهای روزانه مهد کودک شرکت می‌کنند.وقتی به مدرسه می‌رود اگر چه تعدادی معلم مرد هم هست ولی هم چنان این زنان هستند که اکثریت را دارند. در مدرسه به او میگویند که تنبیه بدنی در دانمارک ممنوع است و بچه‌ها از حقوق خود برخوردارند، حقوقی که در فلسطین کوچک او تنها یک رویا است.
اول نوبت این دست بعد نوبت دست دیگه
یک کم دیر کنی، چوب به هر جات که دلش خواست میخوره
یک ضربه، یک جیغ، یک عدد ـ 30 شاید هم 40 به 50 هم میتونه برسه
آخر سر هم وقتی داری میری با ضربه آخر به ما تحت مبارک به بیرون بدرقه میشی
(از شعر کودکی)

چنین کودکی سرگردان در بین دو دنیای متفاوت نمیداند که راهش را با قبله نمای پدر بیابد و یا با قطب نمای مدرسه، یاد نگرفته است که دردش را بیان کند پس نافرمانی میکند. او را به همراه چهار بچه دیگر که عرب تبار و سومالیائی هستند به مدرسه ویژه می فرستند تا یاد بگیرد با معیار های اجتماعی خود را وفق دهد. چنانکه گفته شد این راه حل هم کمکی نکرد و او را از خانواده جدا میکنند. او به سن نو جوانی میرسد، سرکش است و تن به هیچ نظمی نمیدهد. همراه نوجوانان دیگر به کار های خلاف دست میزند، چندین بار دستگیر می‌شود تا اینکه به گفته خودش نوشتن به یاری او آمد.او بغض فرو خورده خود را که از کودکی در گلویش شکسته بود به ناگاه همچون فریادی خشمگین در واژه‌های شعر به بیرون ریخت. هر چند در آغاز رسانه‌ها بیش از هر چیز به جنبه افشاگرانه و ضد مذهبی او توجه کردند و زمانی که از طرف مسلمانان افراطی مورد تهدید واقع شد دفاع از آزادی بیان مساله اصلی رسانه در مورد او شد، ولی هم‌زمان منتقدان ادبی سبک ادبی او را مورد تحسین قرار دادند.منتقدی او را به مسلسلی شورشی و شاعرانه تشبیه کرد چرا که او تمام کتاب خود را با حروف بزرگ لاتین منتشر کرده است و زمانی که شعر هایش را می خواند فریاد خشم و شورش را در کلامش میتوان لمس کرد.او خود را از اسارت پدر و فرهنگ پدری رها ساخت ولی متعصبین مذهبی نتوانستند حق او را برای زندگی در آزادی بپذیرند و تا آخرین لحظه از آزار و تهدید او دست بر نداشتند. در شعر دیگری کودکستان را توصیف میکند که با جمله پایانی آن این نوشته را به پایان میرسانیم.
دیگران با شوق در انتظار آمدن با با نوئل بودند
اما من از او میترسیدم
همانطور که از پدرم میترسیدم

ترجمه مصاحبه و اشعار شخصی است بدون شک بدون نقص نیست.
یحیی حسن دانمارکی را با لهجه خاصی که ویژه نسل اوست صحبت میکند و واژه هائی را به کار میبرد که زیاد مودبانه نیست که از ویژگی‌های جوانان حاشیه نشین است.

 لینک مقاله دررادیو زمانه






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر