۱۴۰۰ اسفند ۸, یکشنبه

دلبستگی به زیست محیط

گرینلند

راه دشوار تحول فرهنگی

 


در ماه ژانویه 2022 به سکونتگاهی با 220 نفر جمعیت در شرق گرینلند برای ماموریت رفتم. واژه سکونتگاه را مترادف واژه دانمارکی bygd در اینجا به کار میبرم. در زبان انگلیسی settelments  میتواند مترادف مناسبی برای آن باشد. ولی بهترین راه برای درک این واژه توصیف کوتاهی از سکونتگاه های گرینلند است. سکونتگاه ها از دیر باز مکانهائی بوده اند که به دلیل فراوانی صید ماهی و شکارفک، نهنگ و احتمالا گاومیش قطبی اینوئیت ها درآنجا ساکن می شدند. با رشد شهر سازی در گرینلند و شکل گیری شهرها که بعد از جنگ جهانی دوم شتاب گرفت تعداد بسیاری از این سکونتگاه ها به اجبار از سکنه خالی شدند و ساکنین آنها به شهر ها انتقال داده شدند. امروز تعداد بسیار محدودی از این سکونتگاه ها (تقریبا 60 عدد) در نقاطی دور افتاده و پراکنده در جغرافیای پهناور گرینلند به موجودیت خود ادامه می دهند. تعداد ساکنین این سکونتگاه ها بین 30 تا 300 نفر است.ویژگی جغرافیائی این سکونتگاه ها ارتباط آنها را با دنیای بیرون بسیار محدود میکند. این سکونتگاه ها امروز نو سازی شده اند و دولت با ساختن رختشورخانه و حمام عمومی و آموزش افراد محلی برای اداره امور داخلی سکونتگاه ها به بقای آنها یاری میدهد.

 

ماموریت ژانویه اولین تجربه من از سکونتگاه ها نبود. در این سالها تعدادی از سکونتگاه ها را در شمال و جنوب گرینلند دیده ام و این اولین سکونتگاهی بود که در شرق گرینلند تجربه می کردم. اولین بار که در شمال گرینلند در منطقه ای نزدیک به قطب شمال، وارد غاناق(Qaanaaq ( شدم این پرسش برایم به وجود آمد که چه عاملی این مردم را از مهاجرت به شهر های بزرگ بازمی دارد؟ برای من ایرانی که میدانم مهاجرت به اروپا برای بسیاری از ایرانیان بزرگترین آرزو است، چه عاملی این مردم را که از نظر حقوقی شهروند دانمارک هستند از انتخاب دانمارک به عنوان محل سکونت باز می دارد؟ چه انگیزه ای مانع می شود که به زندگی در این سرمای جان سوز به دور از رفاه شهری، دشواری دسترسی به درمان در صورت نیاز به متخصص،نبودن سیستم فاظلاب و هزاران امکان دیگر ادامه دهند؟زیستن در چنین شرایطی چگونه معنی می یابد؟ در این سالها یافتن پاسخی برای این پرسش ذهن مرا به خود مشغول کرده بود. در سفر اخیر به دلیل شرایط جوی برگشت به محل زندگی دائمی و محل کارم چهار روز به تاخیر افتاد که دو روز آن تعطیلات آخر هفته بود. فرصتی بود که روزهائی که هوا اجازه می داد در این سکونتگاه پیاده روی کنم و یا از پنجره محل سکونتم رفت و آمد مردم را زیر نظر بگیرم تا اینکه در یکی از این روزها حضور زنانی که در رختشخورخانه در انتظار شسته شدن لباسهایشان و یا خالی شدن ماشین لباسشوئی نشسته بودند نظرم را به خود جلب کرد. آنها دور میز گردی جمع شده بودند و با نوشیدن قهوه و بازی با ورق با صدای بلند با هم حرف میزدند و هر از گاهی آن چنان قهقه ای سر می دادند که شادی را به نشاط در می آورد. شکل بودن آنان با یکدیگرواژه ای را به ذهنم رسوخ داد که کلید حل پرسش من در این سال ها  شد:"دلبستگی". اما دلبستگی به چه؟

آیا مکان جغرافیائی و زیبائی طبیعت است که آنها را پای بند خود کرده است؟ یا ویژگی مکان که دسترسی به آن برای دیگران آسان نیست و همچون قلعه ای تسخیر ناپذیرامنیتی طبیعی برای ساکنین ایجاد میکند؟ بدون شک شرایط جغرافیائی نقش خود را در انتخاب اولیه مکان برای سکونت داشته است ولی در سیر شکل گیری زندگی اجتماعی و زندگی نسلهای بعدی سکونت در آن مکان جغرافیائی برای ساکنین به امری بدیهی تبدیل شده است. پس کدام دلبستگی است که مانع از دل کندن از زندگی در سکونت گاه ها میشود؟ در صحبتهای پراکنده ای که با ساکنین داشته ام آنچه برای ساکنین اهمیت ویژه ای دارد نوع خاص زیستن در این سکونتگاه ها است. ویژگی زندگی درسکونت گاه ها بهره مندی ازآزادی کامل است، رها بودن از قید و بندهای سازمان یافته، تنظیم کار و زندگی بر مبنای شرایط طبیعی به جای پیروی از تقویم هفتگی.    

 

ورود مسیحیت به گرینلند

 


مسیحیت با لنگر انداختن کشتی مبلغ مذهبی هانس اِیدِ (Hans Egede) در سال 1721 میلادی در  مکانی که امروز شهر نووک(Nuuk) بزرگترین شهر گرینلند بنا شده است آغاز شد. هانس اِیدِ بر این باور بود که تعدادی از مردمان شمال اروپا در گرینلند سکونت دارند و این وظیفه کلیسا است تا امکان دسترسی آنان را به خدمات کلیسا برای بر آوردن فرایض دینی بر قرار کند و با این فرضیه راهی گرینلند شد. وقتی او به گرینلند رسید اثری از مردم شمال اروپا نیافت و تنها اینوئیت ها بودند که در این سرزمین سکونت داشتند. او به ناچار طرح خود را به گسترش مسیحیت و نجات بندگان فراموش شده خداوند در این سرزمین منجمد تغییر داد وبرای تامین مالی این طرح دستهای خود را نه به سوی آسمان که به سمت پادشاه دراز کرد.با تاسیس بنگاه سلطنتی تجارت گرینلند و به دست گرفتن حق انحصاری تجارت توسط این بنگاه زمینه تامین مالی طرح ترویج مسیحیت در گرینلند مهیا شد. هر چند نجات روح اینوئیت های بی دین* و گرویدن آنان به مسیحیت بیش از دو قرن به طول انجامید(1) ولی مستعمره شدن گرینلند بدون تاخیرآغاز شد و گرینلند مستعمره دانمارک گردید. با رشد داد و ستد با اروپا کالاهای ناشناخته ای مانند قهوه،توتون و مشروب وارد گرینلند شد.اگررشد داد و ستد مستقیما زندگی روزانه ساکنین گرینلند را تحت تاثیر قرار می داد، حضور نمایندگان کلیسا ذهن مردم و باور های آنها را هدف قرار داده بود. مشکل کلیسا این بود که در سرزمینی پهناور که نقل و انتقال و مسافرت در آن امری بسیار دشوار بود دعوت همگان به گرویدن به دین مسیح کاری آسان نبود. از طرفی جامعه به معنی سازمان دهی افراد در یک ساختار اجتماعی برای این جماعت های کوچک انسانی،چندان ضرورتی نداشته است.در فقدان سازماندهی اجتماعی نیاز به مذهب و امور معنوی نیز از اولویت خاصی برای اینوئیت ها که به دنبال شکار فک،نهنگ و صید ماهی با امواج دریا در نبردی نا برابر بودند از اولویت های اولیه های آنها نبود. اینوئیت ها در شبهای بلند و سرد زمستان در کومه های زمستانی خود با برگزاری آئین هائی همراه با ضربه زدن با چوب به دایره کوچک پوشیده با پوست شکار و خواندن آواز تلاش می کردند تا تفسیری از زندگی و جهان به دست بدهند که بازتاب تصوری مبهم و وهم گونه از هستی و زندگی بود.(2) مبارزه برای بقا در برابر خشونت بیرحمانه طبیعت نیازی به تفکر تجریدی نداشت و تنها کنش در برابر واقعیت موجود بود که شکل بر قراری ارتباط و رشد زبان را سازمان دهی می کرد. برای چنین زبانی که خاستگاهی در تفکر تجریدی ندارد مفاهیم کلیسائی واژه هائی غیر قابل فهم بوده اند. مفاهیمی چون پدر پسر و روح القدس مفاهیمی فرا زمینی هستند که درک آنها نه از ضرورتهای زندگی اینوئیتها بود و نه فهم آنها می توانست در شکار نهنگ وصید ماهی آنها را یاری دهد. جدا از مفاهیمی که به آفرینش هستی و انسان می پرداخت، مفاهیمی که از شریعت مسیحیت به مسائل اجتماعی و برای تعیین شکل روابط انسانها در جامعه باورمند مسیحی وضع شده بود، کار بردی در روابط اجتماعی اینوئیت ها نداشت. زنای با محارم،تک همسری، گناه و غیره مفاهیمی بود بر آمده از زندگی در جوامعی که هیچ تشابهی بین آنها و زندگی در گرینلند وجود نداشت. امروز جامعه گرینلند در شرایط بسیار متفاوت با سالهای اولیه ورود مسیحیت به این سرزمین به سر می برد.بیش از هشت دهه از غسل تعمید آخرین گرینلندی بی دین به مسیحیت می گذرد و مذهب رسمی گرینلند مسیحیت پیرو کلیسای لوتری است. هر چند ماموریتی که هانس اِیدِ سه قرن پیش آغاز نمود امروز به انجام رسیده است و کلیسا می تواند ادعا کند که موفق به نجات روح مردمانی شده است که خداوند آنها را فراموش کرده بود ولی واقعیت این است که مسیحیت گرینلندی تنها در ظاهر به مسیحیت دانمارکی شبیه است. در زبان گرینلندی دو واژه وجود دارد که هر دو معنی "آری" و "بعله" را می دهند. یکی از آنها "سو" است که مثل واژه "سو" به معنی آب در ترکی تلفظ میشود. اما نحوه ادای این واژه به معانی مختلف تفسیر پذیر است که "آره،بعله،باشه، هرچی تو میگی، همینه که تو میگی، تو درست میگی و.." را میتوان بخشی از معناهای متفاوت این واژه به حساب آورد. همکاری به طنز می گفت وقتی اینوئیتها از حرافی کشیشها خسته شدند در تائید حرفهای آنها گفتند "سوووو" و واو آخر را کشیدند یعنی اینکه آره بابا حق با توست دست از سرمان بر دار بذار به زندگی مان برسیم. امروز در هر شهر و سکونتگاه حتما یک کلیسا وجود دارد و غسل تعمید کودکان، مراسم بلوغ، ازدواج ، برگزاری مجلس ترحیم و خاکسپاری مراسمی هستند که برگزاری آن به عهده کلیسا است مراسمی که مردم گرینلند سخت به آنها پای بند هستند. میتوان گفت مراسم آئینی مسیحیت است که گرینلندی ها در زندگی خود ادغام کرده اند، چرا که این آئین ها قابل رویت هستند و انجام پذیر. اگر چه مسیحیت میتواند پیروزی خود را در بنای کلیساها و حضور کشیشها در ردای بلند و سیاه خود و ترجمه انجیل به زبان گرینلندی و موعظه به زبان گرینلندی هر سال در شب تولد مسیح در سراسر گرینلند جشن بگیرد، ولی محتوی این مسیحیت تفسیری است که اینوئیتها از آن دارند که میتوان آن را مسیحیت گرینلندی نامید.

 

ورود جهان نو به گرینلند          


با تغییر شرایط سیاسی جهان بعد از جنگ جهانی دوم مستعمره بودن گرینلند به مشکلی حاد برای دانمارک تبدیل شده بود که سر انجام با تغییر در قانون اساسی دانمارک در سال 1953 گرینلند از یک سرزمین مستعمره به بخشی از کشور پادشاهی دانمارک تبدیل شد که در نتیجه ساکنین گرینلند به حقوق شهروندی دانمارک نائل شدند. در سایه جنگ سرد دانمارک سرمایه گذاری گسترده ای برای تبدیل گرینلند به سرزمینی برابر با استانداردهای زندگی مدرن انجام داد. تحولاتی سریع در شهر سازی و شهر نشینی شکل گرفت. شکل گیری چند شهر بزرگ (در معیار گرینلند) ساختن بیمارستان،مدرسه و دیگر مراکز آموزشی در مدت کوتاهی ساختار اجتماعی گرینلند را تغییر داد، تغییرانی که همگی بر مبنای تصمیم گیری های مرکزی در دانمارک شکل گرفت بی آنکه ساکنین گرینلند را در این تصمیم گیری ها شرکت دهند. این شهر نشینی تحمیلی نتایج مخربی در همگرائی(انتگراسیون) ساکنین جدید شهر ها با زندگی شهری به وجود آورد که پناه بردن به الکل ، خشونت خانگی و بیگانگی با محیط جدید چهره بیرونی آن بود.ترک اجباری از سکونتگاه زاد و بوم خویش جائی که نبض زندگی را طبیعت در دست دارد و روابط بین افراد نه بر مبنای قانون مکتوب که بر بنیاد قراردادهای نا نوشته شکل گرفته است و سکونت در چهار دیواری آپارتمانهائی که بر مبنای معماری کاربردی(Functionalism) ساخته شده است بیشتر به این می ماند که از فضای باز و آزاد طبیعی به زندانی شدن در قفسی با پنجره های شیشه ای که در قاب آن تنها میتوان دیوار سیمانی آپارتمان روبروئی را دید محکوم شد. شهر سازی بدون در نظر گرفتن نیاز واقعی به شهر نشینی با خود مدرنیت به همراه نیاورد چرا که زندگی در آپارتمان آرزوی اینوئیت ساکن در سکونتگاه ها نبود، برنامه دولتمردان دانمارکی بود.برای شکل گیری جامعه مدرن همگامی ذهنیت افراد جامعه و درک شرایط جدید زندگی هم زمان با فراگیری معیارهای جدید در روابط بین انسانی ضروری است. مساله ای که در گرینلند به آن بهای لازم داده نشده است. در دهه هفتاد میلادی در اعتراض به نادیده گرفتن و عدم شرکت دادن ساکنین گرینلند در تصمیمهای کلان جنبش جدائی از دانمارک به تدریج شکل گرفت که سر انجام به خود مختاری گرینلند در امور داخلی منجر شد. امروز گرینلند با داشتن پارلمان خودمختار گرینلند در امور داخلی کاملا مستقل است ولی همچنان پلیس، دادگاه و سیاست خارجی زیر نظر دانمارک عمل میکند. امروز با گذشت بیش از چهل سال از نقش مستقیم  سیاست مداران گرینلند در امور داخلی این سرزمین هم چنان جامعه گرینلند با مشکلات اجتماعی حادی دست و پنجه نرم میکند.

 

نسخه گرینلندی جامعه رفاه دانمارک   

 

اگر درک داستان آفرینش و پافشاری کلیسا برای ایمان آوردن به خالقی که دیده نمیشود ولی وجود دارد برای اینوئیت ها در قرن هجدهم دشوار بود و مفاهیمی همچون گناهان کبیره، کفر و عذاب الهی در زندگی واقعی آنها نقشی ایفا نمی کرد، نسخه برداری از قوانین دانمارک و پیروی از مدل جامعه رفاه دانمارک نیز تنها در عمل کرد اجتماعی آن برای ساکنین گرینلند قابل درک است. مفاهیمی هم چون همبستگی،جامعه حقوقی، برابری حقوق زن و مرد و غیره دل نگرانی های روزمره اینوئیتهای ساکن گرینلند در قرن بیستم نبوده است.نسخه برداری از سیستم جامعه رفاه دانمارک همانند مسیحیت کالائی است وارداتی که در خارج از گرینلند و در شرایط تاریخی دیگری شکل گرفته است. جامعه رفاه دانمارکی ثمره سالها مبارزه مردم دانمارک برای رفع تبعیضهای طبقاتی است. برای این مبارزه فرهنگ تشکل در احزاب، اتحادیه های کارگری، جنبش زنان و طرفداران صلح در فرایندی بر مبنای ضرورتهای مبارزه شکل گرفتند.متشکل شدن مردم برای رسیدن به خواست مشخصی فضا را برای گفتگو باز میکند و در این فضا گفتگو شکل می گیرد،گفتگو زبان را غنی میسازد و مفاهیم جدیدی وارد دایره واژگان مردم می شود. روندی که افراد را به فکر کردن و شرکت در فرایند رسیدن به هدف و درک بهتری از خواسته های خود می رساند.دستاورد کنش جمعی مردم در فرایند طولانی مبارزه برای دستیابی به خواسته های خود  در ذهن جامعه نقش می بندد،نقشی که همچون بخشی از تاریخ مشترک در خاطره تاریخی مردمان به یاد می آید. مردم دانمارک با آگاهی به این گذشته میدانند که جامعه رفاه نتیجه مبارزه و تلاش مشترک آنها بوده است و برای حفظ آن می کوشند. زمانی که سیاستمداران گرینلندی  ثمره دستاورد های جامعه دانمارک را بدون بر آوردی انتقادی از نتیجه آن در جامعه گرینلند به اجرا می گذارند این رفاه همچون هر کالای وارداتی دیگری مورد استفاده قرار میگیرد بی آنکه به فلسفه وجودی آن آگاه باشند. دانش آموزان دانمارکی در درس تاریخ با مبارزه نسلهای گذشته برای رسیدن به حقوق برابر آشنا می شوند و روایت والدین و پدر بزرگ و مادر بزرگها و نقش نسل آنها را در شکل گیری جامعه رفاه همواره شنیده اند.از تشکلهای حزبی و نقش اتحادیه ها در ایجاد همبستگی آگاه می شوند و مفهوم واژه همبستگی در واقعیتی تاریخی عینیت می یابد. روایت ساکنین گرینلند از تاریخ خود به دلایل بسیاری روایت تحولی همگون در جامعه ای همگون نیست. سیر تحولات اجتماعی در گرینلند به ویژه پس از جنگ جهانی دوم مسیری نا همگون بوده است که مردم گرینلند نقش فعالی در آن نداشته اند بلکه تماشاگر این تحولات بوده اند. در شهر هائی که شهر نشینی شکل گرفته است به ویژه در نووک میتوان رشد فرهنگ شهرنشینی و فردگرائی را تا حدودی مشاهده کرد. اکثر فارغ التحصیل های گرینلندی در این شهر مترکز شده اند که گروه نخبگان گرینلند هستند. در این شهر بسیاری به هر دو زبان دانمارکی و گرینلندی صحبت می کنند. وجود کافه ها،خانه فرهنگ، سینما، آپارتمانهای چندین طبقه، دانشگاه و هتلهای جدیدی که در حال ساخت هستند همگی از شهری زنده و در حال رشد خبر می دهد. شهری با تقریبا 19 هزار نفر جمعیت(تقریبا یک سوم کل جمعیت گرینلند).چنین تحولی در سراسر گرینلند قابل مشاهده نیست. هر چند نو سازی و آبادانی شکل سکونت مردم را در نقاط دیگر تغییر داده است ولی فرهنگ حاکم در خارج از شهر های عمده گرینلند هم چنان بر مبنای ارزشهای جامعه مبتنی بر شکار و صید ماهی قرار دارد. این تفاوت فرهنگی در شرق گرینلند کاملا محسوس است.

 

ساختار خانواده در گرینلند

 

ساختار خانواده در طول تاریخ با تغییر شرایط زندگی اجتماعی در جوامع بشری دست خوش تغییرات فراوانی شده است.خانواده تک همسری که امروز ما در کشورهای غربی می شناسیم پدیده ای است متعلق به عصر جدید.(3) چنین ساختاری در گرینلند هیچ وقت شکل نگرفته است. هر چند امروز مراسم ازدواج در کلیسا برگزار میشود و از نظر حقوقی خانواده تک همسری به رسمیت شناخته می شود ولی در واقعیت اجتماعی بهره مندی از آزادی روابط جنسی امری است پذیرفته شده. در اینجا عرف و قانون در عمل با یکدیگر همخوانی ندارند. این بهره مندی از آزادی جنسی تنها شامل مردان نیست و زنان نیز از آن برخوردارند. شاید برای باورمندان به تقدس خانواده در فرهنگ غربی این سطح از آزادی روابط جنسی مترادف با فحشاء و فساد اخلاقی باشد،ولی در فرهنگ اینوئیت ها هیچ چیز طبیعی تر از ارضای طبیعی غرایز نیست، غیر طبیعی آن است که از بر آوردن این نیاز صرف نظر کنیم. شرایط جغرافیائی عامل بازدارنده ای در راه شکل گیری مالکیت خصوصی در زندگی اینوئیت ها بوده است. آنچه که مرد اینوئیت در مالکیت خود دارد توانمندی و مهارت او در شکار و ماهیگیری است. او باید بتواند به دریا برود و با دست پر به سکونتگاه باز گردد. امکان تملک اقیانوس وجود ندارد و کشاورزی در زمین صخره ای نیز امکان ندارد تا مالکیت بر زمین همچون وسیله ای برای تولید، زمینه رشد کشاورزی شود. در چنین ساختاری تقسیم کار بین زن و مرد به شکلی طبیعی بر مبنای توانایی های جسمی آنها صورت می پذیرد. مرد با صید و شکار خود به سکونتگاه باز می گردد و آنچه را که با خود آورده است در اختیار زن قرار میدهد و از اینجا به بعد وظیفه زن است که آنچه را که شکار و یا صید شده است برای مصرف آماده کند.

زمستان که دریا منجمد میشود در کومه های زمستانی در نور چراغ پی سوز همگی در کنار هم زندگی میکنند تا با مساعد شدن دوباره هوا در اواسط بهار به زندگی در چادر و هوای آزاد باز گردند. اگر چه امروز کومه های زمستانی جای خود را به خانه های مناسب و نو ساز داده است و در هر سکونتگاه فروشگاه زنجیره ای سراسری، برقراری روابط پولی ،کارت اعتباری و وابستگی به اینترنت به بخش جدائی ناپذیر زندگی تبدیل شده است، ولی ساختار خانواده لنگ لنگان با سرعتی لاک پشتی با نیازهای زمان خود را وفق می دهد. سال 2021 بزرگداشت سه قرن حضور مسیحیت در گرینلند جشن گرفته شد،اما پس از سیصد سال هنوز مسیحیت موفق به نهادینه کردن اخلاق مسیحی در روابط جنسی در گرینلند نشده است. از طرف دیگر مفاهیم مدرن زبان دانمارکی را زمانی که گرینلندی ها به کار میبرند به گونه دیگری درک میکنند که با درک مردم دانمارک متفاوت است.برای نمونه من در  روند درمانگری پی بردم که درک زن گرینلندی از واژه "بی وفائی" که به مفهوم خیانت مرد در روابط زناشوئی است فاصله زیادی از درک همین واژه در نزد زن دانمارکی دارد. برای زن دانمارکی خیانت و بی وفائی به معنی زیر پا گذاشتن پیمان مقدس ازدواج است، عدم وفای به عهد برای زن دانمارکی غیر قابل بخشش است در حالی که همین واژه در نزد زن گرینلندی هیچ باری از خیانت و بی وفائی ندارد و هم چون اتفاقی عادی تلقی میشود. باید به خاطر داشته باشیم که کافی است حدودا یک قرن به عقب برگردیم تا بدانیم که زن دانمارکی داشتن معشوقه از طرف شوهرش را نادیده می گرفت.

 

جای خالی فردیت در فرهنگ گرینلند

  یکی از ویژگی های جامعه امروزی دانمارک احترام به حقوق فردی و به رسمیت شناختن انتخاب فرد در نوع زندگی خصوصی خود است.فردیت دانمارکی خود آگاهی بر استقلال فکری خود است. آموزش و پرورش دانمارک نیز با هدف تربیت افرادی مستقل در اندیشیدن و تصمیم گیری فردی برای انتخاب شیوه زندگی خود بنا شده است.شکل گیری این فردیت مسیری طولانی را برای رسیدن به آن در تحولات اجتماعی دانمارک طی کرده است، مسیری که چندان هموار نبوده است. در این مسیراز تحولات فرهنگی در اروپا آموخته است، در تبادل فرهنگی با دیگر کشورهای اروپائی از آنها تاثیر گرفته است. متفکری همچون سورن کی ئر که گورد نقش مهمی در رشد فرهنگ پرسشگر در دانمارک داشته است. بدون شک صدای دکارت وقتی گفت "من فکر میکنم پس هستم" و انسان را از زیر قیمومیت کلیسا رها کرد در دانمارک نیز شنیده شده است.در همین زمان مرد اینوئیت نیازی به اندیشیدن به موجودیت خود نداشت، او در زیر بار سنگین حاکمیت کلیسا در قرون وسطی به سرنبرده بود که حق فکر کردن نداشته باشد.او هر یکشنبه به کلیسای جامع شهر نرفته بود تا با گذر از دروازه آن قدم به شکوه خیره کننده قدرت مجسم شریعت در معماری گوتیک و سقف بلند کلیسا که سر به فلک میکشید بگذارد و خود را در برابرعظمت مجسم نمایندگان عرش اعلی بر روی زمین، کوچک و حقیر حس کند. او زندگی اش را نه بر مبنای فرمانهای الهی صادره از سوی پاپ که بر مبنای مبارزه هر روزه اش با امواج خروشان دریا برای صید ماهی و شکار فک و یا نهنگ برنامه ریزی میکرد. او می دانست که چون شکار میکند پس هست. اما بودن او با بودن دکارتی تفاوتی ماهوی دارد. بودن او در کار او بازتاب می یابد، در کنش او برای بقا، او نیازی ندارد که در کنش خود و وجود خود شک کند. او برای اینکه بداند وجود دارد نیازی به تفکر تجریدی ندارد.او تحت سلطه کلیسا نیست و عبد و عبید خالقی که هیچ کس او را ندیده است نشده است تا برای رهائی خود از این عبودیت "فکر کردن" را دلیلی بر بودن خود و راه رهائی از بندگی کلیسا بیابد. او در نبردی نا برابر با اقیانوس ناچار است خود را به وسایلی مسلح کند تا به وسیله آنها صید خود را از چنگ امواج به در آورد. او قایاق(4) را خلق میکند، تا با آن بتواند در دریا شناور بماند و به شکار نهنگ بپردازد. او بی آنکه به تئوری آئرئودینامیک آشنا باشد با ساخت قایاق سندی زنده ارائه میدهد که نشان از هوشمندی او در درک قوانین طبیعی دارد. او با ابتدائی ترین مواد خام چون استخوان نهنگ و خرس قطبی نیزه برای شکار می سازد، از پوست فک طناب و از معده آن بادکنکی که روی آب بماند تا با آن رد شکار خود را در دریا پی بگیرد.کارهای زینتی که از استخوان می سازد تحسین ما را بر می انگیزد. ولی اونیازی به تفکر تجریدی در باره هستی ندارد. فرهنگ اینوئیت ها عمل گرا است و در برابر مسائل عینی دست به کنش میزند. چنین رابطه ای با جهان بیرون مانع بزرگی است برای برنامه ریزی آینده که برای زندگی شهر نشینی ضروری است. برای برنامه ریزی زندگی، فرد باید بر توانائی ها و مهارت های خود آگاه باشد و از طرفی دیگر امکانهای موجود در جامعه را برای به کار گیری توانائی های خود بشناسد. این امر تنها زمانی ممکن است که امکانهای موجود دارای ثبات نسبی باشد.میدان عمل اینوئیت ها دریا است که هر لحظه در حال تغییر است و امکان برنامه ریزی دقیق را از صیادان و شکارچیان میگیرد. در چنین شرایطی ضروری است که صیاد و شکارچی همواره برای رفتن به دریا آمادگی کامل داشته باشد. او نظم زندگی اش را با آهنگ دریا تنظیم می کند. شاید به همین دلیل است که گرینلندی ها به زندگی در لحظه عادت دارند و برنامه ریزی برای هفته ها و ماه های آینده چندان جائی در زندگی آنها ندارد. زیستن در لحظه با زندگی شهری هم خوانی ندارد، در شهر بر مبنای تقویم هفته،ماه و سال باید برای زندگی برنامه ریزی کرد. معلم مدرسه باید ساعت هشت صبج بر سر کار حاضر باشد، تولید کارخانه ساعت هفت صبح آغاز می شود و نانوائی ساعت پنج صبح آماده فروش نان گرم است و هیچ یک از آنها را نمیتوان به خاطر ابری بودن هوا و یا طولانی بودن شب در زمستان تعطیل کرد.جایگزینی زندگی بر مبنای ساعت طبیعت با زندگی بر مبنای ساعت شماطه دار دشوار تر از آن است که مهندسان و طراحان دانمارکی تصور می کردند.

 

ناسازه توسعه و فرهنگ

 


گرینلند امروز با سرعتی بسیار زیاد در حال توسعه است. یکی از دلایل آن تغییر شرایط زیست محیطی و گرمایش زمین است که به موقعیت جغرافیای سیاسی گرینلند اهمیتی استراتژیک داده است.برای اینکه چرخ ساختار جدیدی که در حال شکل گرفتن است بچرخد، نیاز به حضور انسانی است که کار بخش جدائی ناپذیری از هویت او باشد. رسیدن به چنین هویتی در فرآیند تحولات اجتماعی شکل میگیرد. برای مردم دانمارک کار در هویت فردی آنها نهادینه شده است.این هویت پیشینه ای تاریخی دارد که باید آن را در سیر تحولات اجتماعی دانمارک در گذارازجامعه ای کشاورزی به کشوری صنعتی جستجو کرد. مهاجرت روستائیان به شهرها،رشد شهر نشینی و هم زمان شکل گیری حاشیه نشینان بیکار در شهر ها، شکل گیری اعتراض،سازماندهی اتحادیه ها و مبارزه متشکل کارگران برای شرایط بهتر کار و حقوق قانونی تنها بخشی از روندی است که در سالهای قرن بیسم این هویت را شکل داده است. تحولات اجتماعی گرینلند مسیر دیگری را طی کرده است، مسیری که هویت دیگری را آفریده است، هویتی که نگرش متفاوتی به کار و زندگی دارد، نگرشی که در برابر شرایط زندگی در ساختار مدرن شهری سر سختی به خرج می دهد و از تن دادن به خواسته های نظم جدید سر باز میزند. شهر نشینی با تمامی جلوه های مدرن آن از درون آرزوها و آمال ساکنین این سرزمین منجمد پدید نیامده است تا در ذهنیت جمعی مردم گرینلند هم چون تلاشی جمعی برای رسیدن به هدفی یکسان حک شده باشد. ساختن شهرها در گرینلند تابع سیاست های مرکزی دانمارک بوده که به دنبال آن شهر نشین شدن گرینلندی ها از عوارض جانبی این سیاست است. این پرتاب شدن از زندگی در جماعتهای پراکنده در دل طبیعت به زیستن در شهر را میتوان به تولد زود هنگام جنینی تشبیه کرد که آمادگی زندگی در محیط جدید را ندارد. قوانین نسخه برداری شده از قوانین دانمارک حقوق شهروندی را تضمین میکند.شهروند دانمارکی بر شهروند بودن خود آگاه است و می داند که در روزگار گذشته زمانی بوده است که از حقوق شهروندی بهره ای نداشته است و آنچه که امروز در دسترس او قرار دارد هدیه ای نیست که ازآسمان نازل شده باشد، که نتیجه مبارزه نسل های گذشته است و این وظیفه او است که از این حقوق پاسداری کند.شهروند گرینلندی چنین تاریخی را در پشت سر ندارد ولی باید در چهار چوب قوانین آن زندگی کند.روابط فامیلی و خونی در تشکلهای سیاسی و دستگاه مدیریت از اجرای کامل شایسته سالاری جلو گیری می کند. یار گیری فامیلی** بالا تر از حقوق شهروندی قرار می گیرد. در صد بالای خودکشی یکی از مشکلات گرینلند است، انتخاب خود کشی هم چون راه حل، نشان از عدم وجود راه حل های مناسب دیگر است. باردار شدن دختران در سنین نوجوانی با خود رشد تعداد سقط جنین را به همراه می آورد، هر چند روشهای مختلف جلوگیری از بارداری به طور رایگان در دسترس همگان است.مصرف غیر متعارف مشروبات الکلی و خشونت خانگی با وجود امکان برخورداری از مشاوره و راهنمائی اجتماعی از دیگر مشلات اجتماعی گرینلند است.تعداد کودکانی که به پرورشگاه سپرده می شوند و یا تحت سرپرستی خانواده های دیگر قرار میگیرند بار سنگینی بر دوش سازمانهای کمک به خانواده و حمایت از کودکان است. تمامی این مشکلات نشان از راه دشوار همراه شدن با شرایط جدید برای ساکنین این بزرگترین جزیره دنیا میدهد. جزیره ای که بین اروپا و آمریکا منجمد شده است ولی گرمایش زمین به سرعت یخهای آن را آب می کند. توسعه سریع شهرنشینی همراه شدن فرد را با شرایط جدید زندگی با دشواری های بسیاری رو برو میکند، به ویژه که این توسعه نا خواسته باشد. در چنین شرایطی دلبستگی به زیستن در ساختاری که احساس یگانگی با آن میشود آسان ترین انتخاب برای اینوئیت ها است. 

 

 

لینک به مقاله در زمانه 

https://www.radiozamaneh.com/705974


*واژه "بی دین" مترادف برای واژه دانمارکی hedning که مترادف heathen در انگلیسی است انتخاب شده است. دیگر مترادف های آن کافر،بت پرست و مشرک است.

** Nepotism

 

1ـ آخرین گرینلندی بی دین روز یکشنبه عید پاک 13 ماه می 1934 در شمال گرینلند منطقه توله غسل تعمید داده شد

2ـ برای نمونه میتوانید به این وبلاگ مراجعه کنید:

http://radepadarbarf.blogspot.com/2015/12/blog-post_21.html

3ـ در مورد ساختار خانواده و تاریخ آن مراجعه کنید به:

 میل جنسی و فرونشانی آن در جوامع نا متمدن،برانیسلاو مالینوفسکی،ترجمه محسن ثلاثی.

منشاء خانواده مالکیت خصوصی و دولت،فردریش انگلس ترجمه خسرو پارسا

4ـ قایاق که در زبان اروپائی به کایاک تغییر یافته است قایق ویژه ساخته اینوئیت ها است.