۱۳۹۲ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

سینما، ساندویچ و سیگار زر

سینما، ساندویچ و سیگار زر

                                                        
کلاس ششم دبستان بودم که بعد از تعطیلات نوروز موضوع انشاء که معلم به ما داد این بود " تعطیلات نوروز خود را چگونه گذراندید"؟ و من هم طبق روال همیشه در دقیقه نود با چشمهای خواب آلود یک صفحه را سیاه کردم ولی هر آنچه که نوشتم حقیقت بود. روز بعد از شانس بد معلم مرا صدا کرد که انشاء ام را بخوانم و وقتی آنرا سریع خواندم معلم با قیافه در هم رفته و شاکی گفت: پس تو هیچ کاری در تعطیلات نکردی جزء اینکه همه اش رفتی سینما!. من هم سرم را انداختم پائین و گفتم بعله آقا، با یک نگاه پر از سرزنش لبهایش را جمع کرد و گفت خوب برو بشین، که همین حرفش از صد تا دشنام بد تر بود، ولی من واقعیت را نوشته بودم من تقریبا هر روز را در سینما گذرانده بودم. همه پولهائی را که عیدی گرفته بودم رفتم سینما، این بهترین تفریح و شاید تنها تفریح برای بسیاری از جوانان شهر بود. درست به خاطر ندارم چگونه و چه وقت مسحور پرده نقره ای شدم، ولی بدون شک چیزی نبوده است که یک مرتبه به وجود آمده باشد. در پس ذهنم تعریف های غلو آمیز برادرم را به خاطر می آورم که در وصف آرتیس فیلم و قهرمانی هایش با هم سن و سالهای خودش گوی سبقت را از یکدیگر میربودند و من را به بازی نمیگرفتند چون من هنوز کوچک بودم و نمی فهمیدم. خوب به خاطر دارم که یکی از سرگرمی های برادرم و دوستانش فیلم بازی بود، دکانی بود که صاحبش مرد لاغراندامی با موهای جو گندمی بود به اسم حسین آقا، که در کنار چیزهائی که میفروخت قطعات بریده شده فیلمهای سینمائی را هم میفروخت، اینکه آنها را از کجا می آورد نمیدانم، احتمالا چند متری از یک فیلم را از آپاراتچی ها میخرید و آنها را از روی خط بین دو فیلم میبرید و در یک جعبه میریخت. یکی از سرگرمی های بچه ها این بود که با یک ریال چند قطعه از فیلمها را میخریدند و هر کس سعی میکرد که با جمع آوری تعداد هرچه بیشتر فیلم از هنرپیشه های مورد علاقه خود گوی سبقت از دیگری برباید و هرکس برای تکمیل مجموعه خود با دیگران که فیلمهای مورد علاقه او را داشتند معامله میکرد،  در واقع فیلمها نوعی کالای با ارزش محسوب میشدند. برادرم علاقه خاصی به ابداع و کارهای جدید داشت، او تمام مغز مخترع خود را به کار برد تا یک سینمای خانگی بر پا کند. با قرار دادن یک آینه بر روی یک صندوق چوبی روی پشت بام، نور خورشید را به سوی اتاق انباری آن سوی حیاط راهنمائی میکرد، طوری که نور از یک  ذره بین (عدسی) که در بالای در انبار در یک لوله مقوائی نصب شده بود، عبور کند و بر روی دیوار انبار بیفتد و این اولین پروژکتور خانگی بود که ساخت. او بعد از تنظیم آینه دوان دوان به داخل انبار که تاریک بود میرفت و قطعات بریده شده فیلم را یکی یکی در داخل شکافی که در لوله مقوائی به اندازه یک فیلم درست کرده بود قرار میداد تا تصویر بزرگ آن بر روی دیوار انبار مانند پرده سینما نقش ببند، و بلیط هم چاپ کرده بود و سینمای شخصی خودش را راه اندازی کرده بود. البته یک مشکل فنی بزرگ وجود داشت و آن اینکه خورشید در آسمان ثابت نمی ماند و پس از چند دقیقه نور تغییر مسیر میداد و او مجبور بود که دوباره به پشت بام برود تا آینه را تنظیم کند. مشکل دیگر این بود که تصویرهای او متحرک نبودند ولی تلاش زیبائی بود برای بر پائی یک سینمای خانگی.شاید اولین باری که واقعا مسحور پرده نقره ای شدم در یک تعطیلات نوروزی بود که برادرم که 6 سال از من بزرگتر بود مرا به همراه چند تا از بچه های فامیل که تقریبا در یک رده سنی بودیم با اجازه بزرگتر ها برای دیدن فیلم قصه جنگل، یک کارتون ساخت والت دیسنی ،به سینما برد. حدس میزنم حدودا هفت یا هشت سال داشتم  و اولین بار بود که فیلم کارتون میدیدم.شاید به خاطر اینکه فیلم کارتون بود و برای کودکان ساخته شده بود، مرا به خود جذب کرد. اینکه خرس و روباه و پرنده و چرنده حرف میزدند تجربه عجیبی بود و بدون شک هر کودکی مسحور میشد. شاید در اوایل این سالن تاریک سینما بود که مرا به خود جذب کرد، در تاریکی میشد مخفی شد و از نظر ها پنهان بود. در اراک سه سالن سینما بود، سینما ایران، دنیا و اراک. که آن دو سینمای اول تقریبا با استاندارد های زمان خودشان ساخته شده بودند و فیلمهای ایرانی و غیر ایرانی هر دو را نمایش میدادند.سینما ایران بیشتر فیلمهای آمریکائی و اروپائی را به نمایش میگذاشت و سینما دنیا فیلمهای هندی هم به روی پرده میبرد. ولی سینما اراک قصه اش فرق میکرد، اسم رسمی آن که بر روی تابلوی بالای ساختمان سینما نوشته شده بود سینما اراک بود ولی مردم آن را به اسم سینما موسیو میشناختند و این نامگذاری به خاطر این بود که صاحب سینما ارمنی بود. سینما موسیو قدیمی ترین سینمای اراک بود، از گیشه که جلوی در ورودی در خیابان بود بلیط را که میخریدی از 10 تا 11 پله به عرض نزدیک به یک متر بالا میرفتی و به در سالن انتظار میرسیدی که موسیو با موهای سفید و صورت تراشیده شده روی یک صندلی چوبی نشسته بود و بلیطها را پاره میکرد، ونیمه ای را که شماره صندلی و ردیف داشت به دست تماشاچی میداد. موسیو آرامش خاصی در چهره اش بود و احساس میکردی که او هیچ موقع عصبانی نمیشود. سالن نمایش فیلم شاید گنجایش 100 نفر را داشت، که ردیف های اول در واقع مبل چوبی بود که شبیه نیمکت بود و بهای قیمت بلیط آن 6 ریال(شیش زاری) بود و در هر نیمکت 4 تا 5 نفر راحت می توانستند بنشینند. ردیف های وسط و آخر صندلی  ارج بود که قیمتها یک تومان و 15 ریال بود. سینما موسیو به خاطر ارزان بودنش جمعه ها پر میشد از بچه هائی که از طبقات کم در آمد بودند. من از کلاس سوم دبستان تابستانها در مغازه پدرم کار میکردم و تمام ذوقم این بود که پنجشنبه مزدم را بگیرم. فکر کنم اوایل هفته ای 5 ریال به من میداد، بعدا که کمی بزرگتر شدم مزدم به 15 ریال رسید. هر چند برادرم مرا منع کرده بود که تنهائی به سینما بروم و به ویژه سینما موسیو را به من هشدار اکید داده بود، ولی من به حرفش توجه نکردم و بعد از یکی دو بار که با خود او به سینما رفتم( البته ناچارا باید رشوه میدادم و پول تخمه را حساب میکردم) دیگر خودم راهش را پیدا کردم. یک بلیط 6 ریالی میخریدم و میرفتم جلوی پرده مینشستم و محو تماشای فیلم میشدم. فکر کنم از کلاس پنجم دبستان بود که سینما رفتن را به تنهائی شروع کردم. جمعه بعد از ظهر که میشد سانس 2 بعد از ظهر که بتوانم به موقع به خانه برگردم، میرفتم سینما موسیو یک بلیط شش ریالی میخریدم و به سرعت خودم را به سالن انتظار میرساندم که هرچه زود ترجلوی در ورودی سالن جا بگیرم که به محض باز شدن در، خودم را به سالن اصلی برسانم و یک جای خوب بگیرم، چون ردیف شش ریالی ها شماره گذاری نشده بود و هر کس زودتر میرسید جای بهتری میگرفت. در واقع یک نوع نیمکت مانند بود که از یک ورقه تخته یک تیکه که فرم داده شده بود ومثل کاناپه بود بدون روکش پارچه ای که  با لاک و الکل قهوه ای رنگ شده بود، و میتوانستی تکیه بدهی، یک چیزی بین نیمکت و مبل سه نفره. پشت مبلها را هر کس با یک چیز تیز یادگاری نوشته بود، بعضی ها اسم خودشون را نوشته بودند و بعضی ها فحش های ناب را که از تمایلات جنسی نویسنده نشات گرفته بود برای اطلاع خوانندگان حک کرده بودند. پدرم تعریف میکرد اولین بار که سینما به اراک آمد در سالن اداره برق بود که فیلم به نمایش گذاشتند، فیلمها صامت بود و هر از چند گاهی جمله هائی به صورت نوشته بر روی پرده می آمد، کسانی که سواد نداشتند و تعدادشان هم کم نبود هزینه سینمای یک با سواد را تحمل میکردند که نوشته ها را برای آنها بخواند و وقتی نوشته ای می آمد یکمرتبه از هر گوشه سالن یک نفر با صدای بلند شروع به خواندن میکرد. در زیر پرده یک خانم ارمنی برای فیلمها با پیانو آهنگ مینواخت که خیلی سوت و کور نباشد. قدیمی تر ها تعریف میکردند که فیلمها در سینما موسیو در دو پرده به نمایش گذاشته میشد و استراحت بین تعویض حلقه فیلم را مردم با نام آنتراکت میشناختند. در بعضی فیلمها  آنتراکت هم زمان میشد با یک لحظه هیجان انگیز فیلم، و موسیو برای اینکه تماشاچی ها را از نگرانی بیرون بیاورد بلافاصله به روی صحنه میرفت و با لهجه شیرین ارمنی میگفت: "ناراحت نباشید آرتیسته میاد نجاتش میده" . آنتراکت فرصتی بود که تخمه، آب نبات یا چیزی در این مایه ها بخری، معمولا یک یا دونفر بودند که با یک جعبه در بین تماشاچی ها میچرخیدند که تنقلات بفروشند ولی هیچ وقت به ردیف شش ریالی ها نمی آمدند، جائیکه کسی پول برای خرید این چیزها نداشت. تاریکی سالن سینما برای سن من نعمت بزرگی بود چون میتونستم بدون ترس سیگار بکشم. کم کم دو نخ سیگار بیضی قبل از ورود به سینما تهیه میکردم و به محض اینکه فیلم شروع میشد اولین سیگار را روشن میکردم و احساس میکردم که دیگه برای خودم مردی شده ام. سینما موسیو تا آنجا که به خاطر دارم بیشتر فیلمهای ایرانی را نمایش میداد که جذابیت فیلمهای آمریکائی را نداشت و همین سبب شد که به تدریج به سینما ایران بروم که فیلمهای رنگی آمریکائی نشان میداد. فیلمهای با شکوه هرکول، سامسون و غیره .در سینما ایران ردیف های جلو یک تومان بود و صندلی های فلزی تاشو داشت و ردیف آخر سالن با یک تابلوی کوچک که چراغ کم نوری در آن روشن بود و روی آن نوشته شده بود "لژ" از بقیه سالن متمایز بود و ویژه افسران شهربانی بود. با اینکه بلیطها در ردیف یک تومانی شماره داشت، ولی همیشه بر سر جا دعوا میشد، که آنوقت کنترل چی ها با چراغ قوه می آمدند و دعوا را خاتمه میدادند. همیشه قبل از فیلم آگهی های تجارتی نمایش داده میشد، که هنوز هم صدای زنی را که برای آدامس خروس نشان تبلیغ میکرد به خوبی به یاد دارم که میگفت " به من میگه دهنت بوی سیر میده". بعد از تبلیغات نوبت پیش پرده ها بود که معرفی فیلمهائی بود که در آینده نمایش داده میشد و بعد نوبت به یک گزارش از پیشرفتهای کشور میرسید و با نمایش فیلمهائی از شاه و پخش سرود شاهنشاهی که با این بیت شروع میشد"شاهنشه ما زنده بادا" همه باید به عنوان احترام به شاه از جا بلند میشدند. جالب اینجا بود که سرود شاهنشاهی پخش میشد نه سرود ای ایران، سنتی که چند سال بعد حذف شد. دقیقا به خاطر ندارم چه سالی بود ولی احتمالا سال های 49 یا 50 بود که سینما دنیا پشت بام سینما را  تبدیل به سینمای تابستانی کرد که در واقع سقف نداشت و بیشتر فیلمهای آمریکائی را در آن به نمایش میگذاشت. در همین سالها بود که صاحب سینما دنیا سینما اراک را از موسیو که احتمالا به خاطر کهولت سن دیگر نمیتوانست سینما را اداره کند خرید و آنرا نوسازی کرد و با نام سینما دیانا افتتاح کرد. سینما دیانا خدمت بزرگی به معرفی سینمای اروپا و آمریکا در اراک انجام داد. هنوز وحشت صحنه حمله در فیلم تنها در تاریکی را حس میکنم و چهره خندان  آنتونی کوئین در گردشی در باران بهاری، غرق در عشق اینگرید برگمن و یا لجاجت او در تابش آفتاب یونان در برابر آنا مانیانی و فیلمهای بیشماری که در سینما دیانا دیدم را میتوانم بر روی شبکیه چشمم ببینم. سینما دیانا مرا با نوع دیگری از فیلم اشنا کرد، جائی که هیچ چیز لذت بخش تر از خوردن یک ساندویچ کالباس با خیار شور در انتراکت فیلم و کشیدن یک عدد سیگار زر فیلتر دار در سالن سینما نبود. هم زمان با رشد جمعیت شهر یک سینمای جدید که با نام قصر طلائی افتتاح شد به مجموعه سینما ها اضافه شد. سینمائی که گنجایش تماشاچی های بیشتری را داشت و طبق استانداردهای زمان خود ساخته شده بود. پرده وسیع و صدای خوب بلندگو ها که گوش خراش نبود از مزیت های فنی سینمای جدید بود. آنچه که در سینما قصر طلائی به عنوان یک اتفاق جدید رخ داد نمایش فیلمهای تلاش فیلم بود که برای مدت کوتاهی هر هفته فقط در یک نوبت به نمایش گذاشته میشد.فیلمهای تلاش فیلم در واقع متعلق به انجمن فرهنگی شوروی بود که باعث آشنائی بسیاری با سینمای واقع گرای اجتماعی شد. هر چند در سینما قصر طلائی یک کافه شیک برای خرید چای و قهوه بود ولی هیچ وقت نتوانست برای من جایگزین ساندویچ سینما دیانا شود. تا اینکه یک روز به تهران کوچ کردم و سینما  در اراک به خاطرات پیوست.       

۱۳۹۲ بهمن ۲۰, یکشنبه

سینما به روایت من

از گنج قارون تا اسکار جدائی


این مقاله نه یک تحقیق تاریخی بلکه روایتی است بر مبنای سلیقه شخصی که بدون شک همگان نمیتوانند با آن موافق باشند. در رابطه با تاریخ  سینمای ایران دو کتاب ارزشمند توسط مسعود مهرابی و جمال امید نوشته شده است که برای علاقه مندان به تاریخ سینما میتواند جالب باشد.

سینمای ایران با دریافت اسکار برای فیلم جدائی نادر از سیمین فرآیند جدائی سینمای متفکر از سینمای عامیانه را تکمیل کرد.در یافت اسکار نقطه پایانی بود که فیلم فرهادی بر فرایندی گذاشت که با خشت و آینه ابراهیم گلستان آغاز شد. ابراهیم گلستان با ساختن خشت و آینه اولین خشت بنای سینمای متفکر را در ایران گذاشت ، خشتی که کج بنا نهاده نشد و همین بود که این بنا امروز توانست به قله دریافت اسکار دست یابد. هر چند از همان آغاز کار شکنی برای به ثمر نرسیدن این بنا آغاز شد اما خشت و آینه زیر بنائی را بنا نهاد که سینمای منتقد توانست بر روی آن استوار بنا شود و در برابر کارشکنی های رسمی و غیر رسمی به زندگی خود ادامه دهد. فضای خفقان حاکم بر جامعه پس از کودتای 28 مرداد همزمان شد با افزایش تعداد سینما ها در تهران و شهرستانها و سینما تبدیل به یک سرگرمی عمومی شد. شاید هدف کودتا گران نیز همین بود که با تبدیل سینما به یک تفریح عمومی و ارزان اندیشه های جدیدی را در ذهن توده های مردم که هنوز ممکن بود به سیاست فکر کنند، تزریق کنند. هرچند "کاری گرانت" میتوانست برای دختر های جوان جذاب باشد ولی ایجاد یک سینمای بومی که در آن شخصیتها برای مردم آشنا باشند در کنار فیلمهای وارداتی نیز لازم بود. همین سینما بود که در مسیر تحول خود به نخل طلائی فستیوال کان و سر انجام جایزه اسکار دست یافت. مروری میکنیم بر سیر تحول سینمای ایران بعد از انقلاب سفید.
گنج قارون (1344)نقطه عطفی بود در تولید فیلم در ایران، آنچه گنج قارون را از دیگر فیلمها متمایز میکرد بهره وری فیلم از یک ساخت مناسب با محتوای فیلم بود. عناصر سرگرم کننده و تراژیک هردو در فیلم برای جذب عامه مردم وجود داشت و به آنها این درس اخلاقی را میداد که درستکاری و شرافت بهتر از ثروت است. گنج قارون الگوی فیلمهائی شد که به سینمای فردین مشهور گشت. در این فیلمها گارگر شرافتمند قهرمان فیلم بود که از نیروی بازوی خود نان میخورد و چشم طمع به ثروت ثروتمندان نداشت. در عشقش پاک و بی آلایش بود و درستکاری و صداقت شاخص های اخلاقی او بودند. آدمها به خوب و بد تقسیم میشدند و همیشه پیروزی از آن درستکاران بود. چند صحنه کافه و رقص و آواز به همراه زد و خورد بین خوب ها و بد ها ترکیبی بود برای سرگرمی و هیجان تماشاچی. در شرایطی که تلویزیون تبدیل به یک شبکه سراسری نشده بود سینما نقش مهمی در شکل دادن ذهنیت عامه مردم میتوانست داشته باشد. اگر چه این گونه فیلمها که بعدا توسط هوشنگ کاووسی با نام فیلمفارسی غسل تعمید یافت، توانست برای یک دوره کوتاه اسباب سرگرمی بخش زیادی از مردم شوند ولی در دراز مدت نمیتوانست این کالا را به همان شکل بفروشد و به تدریج با اضافه کردن چاشنی رقص های هوس انگیز و صحنه های سکسی تلاش کرد که مشتریان خود را راضی نگه دارد و به آنها بقبولاند که با درستکاری و صداقت انسان سعادتمند میشود، ادعائی که با واقعیت جامعه هم خوانی نداشت. فیلم فارسی اگرچه ظاهرا تصویری از مردم عادی بر پرده به نمایش میگذاشت ، ولی این تصویر مانند عکسی بود که خانواده ها در عکاسی میگرفتند و نشانی از واقعیت زندگی در آن نمایان نبود. آنچه فیلمفارسی بر پرده می افکند تنها کاریکاتوری بود از زندگی مردم عادی، کاریکاتوری که پس از مدتی دیگر تماشای آن نه تنها لذت بخش نبود بلکه باعث تاثر میشد. نیاز به یک تحول برای بازتاب واقعی زندگی بر پرده سینما احساس میشد. هر چند در سال 1343 ابراهیم گلستان اولین قدم را با ساختن خشت و آینه برداشته بود، ولی کار او کور سوئی در تاریکی بود که نگذاشتند بدرخشد، اما اثر خود را بر فیلمسازان بعدی گذاشت.
داوود ملا پور در سال 1347 شوهر آهو خانم را بر اساس رمانی به همین نام از علی محمد افغانی جلوی دوربین برد که نمایش آن اندکی جلب نظر کرد ولی نتوانست ارتباط لازم را با مخاطب خود بر قرار کند. فیلمی که در حد توان خود سعی کرد نوعی از واقع گرائی را  بر پرده سینما بیاورد و روابط انسانها را آنچنان که در جامعه وجود دارد باز تاب دهد. شوهر آهو خانم تا حدی نشان داد که میتوان به شکل دیگری هم فیلم ساخت. سال 1348 نقطه عطفی در سینمای ایران بود، در این سال دو فیلم متفاوت بر پرده سینماهای ایران به نمایش درآمدند، قیصر و گاو که اولی ایجاد گر یک جدل طولانی مدت بین موافقین و مخالفین آن بود که بدون شک همواره هر گاه به تاریخ سینمای ایران بخواهیم بپردازیم نمیتوانیم از پرداختن به نقش فیلم قیصر در سینمای ایران شانه خالی کنیم. قیصر در شرایطی به روی پرده رفت که سینمائی که با گنج قارون آغاز شده بود رو به زوال بود و نیاز به یک تحول برای جلب تماشاچی حس میشد. قیصر به این تحول پاسخ داد، اینکه این تحول آن نبود که روشنفکران و منتقدان سینما انتظار داشتند بحث دیگری است، ولی تحول را قیصر ایجا کرد و بهتر است که محتوی تحولی را که قیصر آیجاد کرد بررسی کنیم. قیصر پاسخ به نیاز شیفتگان سینمای فردین بود که در تجربه زندگی واقعی درک کرده بودند که  با پایبندی به صداقت نمیتوان سعادتمند شد. نمیتوان لباس تمیز کارگری به تن کرد و از جان و دل برای صاحب صنایع عرق ریخت و با خوردن دیزی و پیاز خوشبخت بود. واکنش طبیعی در برابر فریبکاری سینمای فردین شورش بر علیه اخلاقیاتی بود که در آن تبلیغ میشد و قیصر نماد این شورش بود در شکل انتقام فردی. آنچه که قیصر را برای بسیاری جذاب میکرد همخوانی شخصیت ها با زندگی واقعی بود، شخصیتها در قیصر کاریکاتور مردم عادی نیستند، بلکه نمایانگر بخش سنتی جامعه است که به تدریج به حاشیه رانده شده است و برای بقای خود ناچارا باید به ارزشهای اخلاقی ویژه خود پایبند باشد. ارزشهائی که دیگر کار آئی ندارند و قیصر تنها راه را انتقام فردی میداند. همین انتقام فردی و بی توجهی به حرف قدیمی ها بود که برای تماشاچیان خسته از سینمای فردین جذابیت داشت، قهرمانی که اگر چه کشته میشود ولی بر مبنای ارزش های خودش دست به عمل میزند. او اهل خواندن کتاب نیست و حوصله شاهنامه خوانی را ندارد، او مرد عمل است. دلیل موفقیت قیصر تنها در پشت پا زدن به سینمای فردین نبود بلکه ترکیب مناسب شکل و محتوی و به کارگیری توانائی های دوربین و نزدیک کردن آن به شخصیتهای فیلم از نقاط قوت فیلم بود. انتخاب محل های فیلمبرداری در جنوب شهر و مکانهائی که با واقعیت زندگی بخش زیادی از مردم در ارتباط بود از دیگر علل موفقیت فیلم بود. قیصر خون تازه ای در سینمای در حال زوال فردینی تزریق کرد و دوباره مردم عادی را به سینما کشاند. ترکیب بازی های خوب بازیگران و دیالوگهائی که به زبان عامه نزدیکتر بود فیلم را برای تماشاچی عامی قابل فهم میکرد. قیصر فیلمی است فاقد ادبیات و اندیشه ولی فیلمی است که از یک انسجام ساختاری برخوردار است که تماشای آنرا جذاب میکند. قیصر راه  ساختن فیلم عامه پسند را در شرایط آن روز به دیگران آموخت.    گاو اما از جنس دیگری بود، گاو ادامه طبیعی راهی بود که ابراهیم گلستان خشت اول آن را بنیان گذاشت. گاو ادبیات را به سینمای ایران آورد و سینمائی را پایه گذاری کرد که با نگاهی انتقادی به اجتماع و روابط اجتماعی مینگریست. مهرجوئی که دانش آموخته فلسفه از آمریکا بود نشان داد که اندیشیدن در سینما نیز برای خود جائی دارد. گاو با بهره بری از بازیگران مجرب تاتر و ادبیات ساعدی در ترکیب با تکنیک خوب فیلمبرداری فیلمی است که تماشاچی را به خود جلب میکند و در پایان او را به فکر فرو میبرد. گاو و قیصر هر یک تحول ویژه ای را در سینمای ایران ایجاد کردند، قیصر یاد داد که چگونه از زبان مردم کوچه و بازار میتوان در فیلم استفاده کرد و با هدف قرار دادن عواطف سطحی تماشاچی او را به سینما کشاند و گاو سینما را در خدمت نقد اجتماعی قرار داد. از سال 1348 تا انقلاب بهمن سینمای ایران بهترین دوران شکوفائی هنری خود را داشت. در این دوران کارگردانهای صاحب سبکی در سینمای ایران ظهور کردند که هر کدام به نوبه خود سهمی در شکوفائی این سینما ایفا کردند. مسعود کیمیائی بدون شک کارگردانی است که نقش مهمی در رشد سینمای ایران داشته است. داش اکل، گوزنها، خاک و رضا موتوری، عناوین فیلمهائی هستند  که نام او را در سینمای ایران ماندگار میکنند. شاید بتوان گفت طغیان شخصی و انتقام موضوعی است که دلمشغولی همواره کیمیائی بوده است. کیمیائی در به کارگیری تکنیک و تمرکز روی بازیگر نقش اول به قهرمان پروری علاقه خاصی دارد. آنچه که در فیلمهای کیمیائی غایب است اندیشه است، او یک فیلمساز اندیشمند نیست و این پاشنه آشیل اوست. امیر نادری با ساختن خدا حافظ رفیق نشان داد که  عکاس خوبی است و کاربرد دوربین را خوب میشناسد و میداند چکونه از این وسیله برای نمایش ناهنجاری های اجتماعی استفاده کند. نادری در ادامه زندگی هنری اش نشان داد که درست در نقطه مقابل کیمیائی قرار دارد. شخصیتهای فیلم های او اگر چه تلاش میکنند که به بقاء خود ادامه دهند ولی همواره شکست میخورند. قهرمان های نادری شکست خورده به دنیا آمده اند و توان مقاومت در برابر یک جامعه خشن را ندارند.او حتی در تنگسیر نیروی قهرمان را نه در شجاعت فردی شیر محمد بلکه در حمایت مردم از او میبیند. نادری اگر چه یک فیلمساز اندیشمند نیست ولی روابط اجتماعی را در عمق جامعه  خوب میشناسد و این را مدیون زندگی شخصی خود است. نادری به خاطر حرفه اصلی اش که عکاسی بوده، در انتخاب زاویه دوربین دقیق است و همین تماشای فیلمهای او را دلنشین تر میکند. علی حاتمی با دیدی ستایشگر از گذشته و جامعه مبتنی بر سنت چند اثر ماندگار به سینمای ایران ارائه داد که سوته دلان یکی از بهترین کار های اوست. خسرو هریتاش با ساختن آدمک کار خود را اغاز کرد، شاید بتوان گفت او تنها کسی بود که با دیدی واقع گرایانه به مشکلات زندگی در خانواده ای مرفه پرداخت. رضا میر لوحی با الهام از داستان موشها و آدمهای جان اشتاین بک فیلم تپلی را ساخت که تنها نقطه قوت آن بازی خوب همایون در فیلم بود. فریدون گله با زیر پوست شب و کندو خانه بدوشی و سرگردانی حاشیه نشینانی را که به تدریج در اثر رشد نا موزون شهر نشینی و تغییر ساختار اجتماعی به وجود آمده بودند همچون دمل چرکینی که وجود دارد به تصویر کشید. بدون شک سهم مهر جوئی در رشد سینمای واقع گرا و اجتماعی در شرایط سانسور حاکم قابل تقدیر است. مهرجوئی با ساختن آقای آقای هالو، پستچی و دایره مینا به نقد روابط اجتماعی ادامه داد. سهراب شهید ثالث در سال 1352 با فیلم یک اتفاق ساده زندگی را به همان سادگی که میگذرد گزارش میکند و سال بعد با طبیعت بی جان در سکانسهای طولانی سکون زندگی را همچون عکسهای متوالی به تصویر میکشد. بهرام بیضائی با ساختن رگبار از تمامی تجربه تاتری و دانش هنری خود استفاده کرد تا یکی از به یاد ماندنی ترین فیلمهای سینمای ایران را بسازد. رگبار واقع گرائی اجتماعی است بدون آنکه تنها به گزارش وضع موجود خود را محدود کند. بیضائی با پیشینه تاتری خود در چیدمان صحنه و بازی گرفتن از بازیگران توانائی ویژه ای دارد و این را در فیلمهای بعدی او همچون غریبه و مه و چریکه تارا میتوان دید. در این بین دو کارگردان هستند که هر یک به سهم خود وزنه ای در سینمای ایران هستند، هر چند به اندازه دیگران پر کار نبوده اند.
 ناصر تقوائی حتی اگرفقط "آرامش در حضور دیگران" را  ساخته بود، شایسته بود که به عنوان فیلمسازی اندیشمند از او یاد کرد. آرامش در حضور دیگران بااینکه بخش زیادی از آن سانسور شده است و چند سال پس از ساختش به روی پرده آمد، فیلمی است که بر محور روابط پیچیده انسانی و سرگردانی فردی  در جامعه ای در حال تغییر، ساخته شده است.همه چیز اسرار آمیز و مبهم است و انسانها در دنیای تنهائی خویش زندگی میکنند. جو حاکم بر داستان بیان گویای شرایط روحی اجتماع در سالهای نخست پس از کودتای 28 مرداد است. تقوائی بعدا با ساختن نفرین که کمتر شناخته شده است همچنان به درون روان شخصیتها نفوذ میکند و نشان میدهد که شرایط روحی شخصیتهایش برایش مهم است. تفاوت تقوائی را با دیگران میتوان به خوبی در صادق کرده دید. داستان که بر مبنای یک اتفاق واقعی ساخته شده است، تمامی مواد لازم را برای ساختن یک قهرمان دارد، و کارگردان دیگری میتوانست از صادق کرده یک قیصر دیگر خلق کند.، ولی تقوائی نشان داد که دید عمیق او از روابط اجتماعی او را به آن سو راهنمائی کرد که صادق کرده بازتابی شد از روابط اجتماعی مردم در منطقه ای خارج از شهر های بزرگ. بهمن فرمان آرا با ساختن شازده احتجاب ادبیات را با سینمای ایران پیوند زد و اثری خلق کرد که در تاریخ سینمای ایران ماندگار شد.در این سالها بودند کارگردانانی که با یک اثر درخشیدند و دیگر به ساخت فیلم بلند ادامه ندادند. یکی از آنها کامران شیر دل بود که با ساختن صبح روز چهارم در یاد دوستداران فیلم خوب نقش بست.نصرت کریمی با درشکه چی و محلل با زبان طنز واقعیت های تلخ را به ما نشان داد.  کیمیاوی با مغولها یش تجربه ای متفاوت را ارائه داد که مخاطب چندان زیادی نداشت و کیا رستمی با فیلم گزارش اولین تجربه فیلم بلند خود را به نمایش گذاشت. سینمای منتقد، اندیشمند، هنری، متعهد و یا هر نام دیگری که بر آن بگذاریم، در ایران در مسیر رشد خود زبان و هدف خود را پیدا کرد. این سینما حاصل تجربه های متعددی بود که فیلمسازان به دوش کشیدند.  تجربه ای که در ذهن فیلمسازان ماندگار شد و با وجود وقفه ای چند ساله پس از انقلاب بهمن 57 توانست راهگشای سینمای نوین ایران شود. هر چند در اینجا تنها از کارگردانهای فیلم نام برده شده است ولی به خاطر داشته باشیم که تولید فیلم کاری است گروهی و بدون بازیگران توانائی چون انتظامی، نصیریان، فخری خوروش،فروزان، نوری کسرائی سعید راد، پرویز فنی زاده ،بهروز وثوقی .... و بسیاری دیگر،سینمای ایران به این جایگاه نمیرسید. فیلمبردارانی چون هوشنگ بهارلو،نعمت حقیقی و مازیار پرتو... سهم به سزائی در تعریف کار و نقش فیلمبردار در این سینما داشته اند. آهنگسازانی چون منفرد زاده، فرهت و حنانه به شکل گیری ساختن موسیقی متن فیلم شخصیت دادند. سینمای ایران با کار و تلاش دست اندر کاران خود زیر بنای بنائی را ساخت که عباس کیا رستمی در آن پرورش یافت و نخل طلائی را برای سینمای ایران ارمغان آورد و فرهادی اولین اسکار را دریافت کرد. دریافت اسکار از یک سو تائئیدی است بر بلوغ سینمای ایران و از سوی دیگر نقطه اغازی است برای پیوند هر چه بیشتر این سینما با زمان خود، با امید اینکه سینمای ایران هر روز شکوفا تر شود و پاسخ گوی نیاز های زمان خود باشد.  





فیلم کامل خشت و آینه در یوتیوب در لینک زیر در دسترس است