۱۳۹۶ خرداد ۱۲, جمعه

گزارشی ازتشییع جنازه سورن کی ئر که گورد


اسقف مارتینسن  Martensenبا فاصله کمی خودش را در پس یکی از پرده های اتاق کارش[1] پنهان کرده بود که ازحاشیه آن میشد نمای دلپذیر میدان "فروپلاس"Frue Plads را مشاهده کرد جائی که مدرسه متروپولیتنMetropolitan  در پس زمینه آن بود ،دانشگاه در سمت چپ و کلیسای "وور فرو" Vor frue Kirke در سمت راست قرار داشت. یکشنبه 18 نوامبر 1855 بود و ساعت اندکی به 2 مانده بود که یکمرتبه گوئی خیل سیاه پوشان از کلیسا بیرون ریختند.  در آغاز در گروه های کوچک دور هم جمع شدند و بعد از مدت کوتاهی هر کس از طرفی به راه خود رفت. چند ساعت بعد قلمِ اُسقفانه خشمگین بر روی کاغذ های نامه ای از هم میشکافد که مارتینسن برای دوست چندین ساله و شاگرد قدیمی اش "لودویک گوده" Ludvig Gudeکه در "هونسه بو"  Hunseby در لولاند Lolland کشیش است مینوشت:امروز مراسم تدفین کی ئرکه گورد Kirkegaardاز جلوی کلیسای وورفرو به همراه جمعیت بزرگی (فقط ساز و نقاره کم داشت!)  انجام گرفت. خانواده او بی شرمانه اجازه دادند مراسم تدفین در روز یکشنبه، آن هم در بین دو عشاء ربانی در کلیسای جامع شهر بر گزار شود، چیزی که شبیه آن را کسی به خاطر ندارد. هر چند از نظر قانونی نمی شد از آن جلوگیری کرد ولی میشد از طریق عرف آن را متوقف کرد، هر چند ظاهرا مثل همیشه در چنین شرایطی از "تروده" Tryde خبری نبود. برادرش در کلیسا سخنرانی کرده است ( به عنوان برادر نه کشیش)این که چگونه و چه چیزی گفته است هنوز من از آن اطلاعی ندارم و روزنامه ها با آب و تاب در باره این مراسم تدفین خواهند نوشت. شرکت کنندگان به طور چشمگیری جوانان بودند و جماعت بزرگی از آدمهای بی نام نشان. از حضور آدم های سرشناس در مراسم اظلاعی در دست نیست. در تابوت کوچک و معمولی مذکور، که در آن روز در ماه نوامبر به سمت آرامگاه خانوادگی در گورستان"اسیستنس" Assistensبرده میشد، جنازه مردی قرار داشت که در طول سالهای زندگیش به اندازه کافی برای خودش درد سر ایجاد کرده بود که پس از مرگش اصولا شایسته دفن شدن دانسته نمیشد. به راستی چه باید کرد با جنازه مردی که در آخرین سالهای زندگیش یک تنه، یک انقلاب الهیاتی را به پیش برده بود و کشیشان را آدمخوار،میمون ، به خواب رفته و روان پریش خوانده بود. خاکسپاری چنین شخصی بر طبق سنت مسیحی در گورستان رسمی چه معنی میدهد؟ اینکه مجموعه نوشته هائی که این انسان از خود بر جای گذاشت از نظر وسعت، اصالت و دقت آنها در نوشته های هم عصرانش مشابهی نداشت، از دشواری شرایط آنچنان که گفته شد چیزی کم نکرد. وقتی مارتینسن تقریبا نامه ای را که به گوده مینوشت تمام کرده بود، قدم بعدی را برای کسب اطلاعات به سمت گورستان اسیستنس بر داشت تا مثل گزارش گری که مستقیم خبر رسانی میکند با لذتی شیرین همراه با ترس یادداشت بردارد که " در این لحظه فهمیدم که در جوار قبر یک رسوائی بزرگ رخ داده است، در اینجا پسر خواهر کی ئرکه گورد آقا پسردانشجو "لوند" پس از اینکه "تروده" اولین مشت خاک را بر تابوت ریخته بود، بلافاصله جلو می آید با انجیلی در دست به عنوان سندی حقیقی علیه کلیسا و ادعا میکند کلیسا تنها به خاطر "کسب در آمد" سورن کی ئرکه گورد را دفن کرده است و حرفهای دیگر. من هنوز از مجراهای رسمی دست به عمل نزده ام. ولی  به نظر من یک توهین بزرگ رخ داده است که لزوم یک اقدام جدی را میطلبد. شایعاتی که مثل برق به خانه اسقف رسید، حقیقت داشت و بعد از کمتر از یک شبانه روز شرح آن رسوائی تقریبا در تمامی روزنامه های کپنهاک آمده بود. "برلینکسکه تیدنه"Berlinske Tidende در نسخه صبحگاهی خود شرح مفصلی از ماجرا نوشته بود و در نسخه بعد از ظهر به نشر خلاصه ای از سخنانی که که برادر بزرگ متوفی "پیتر کریستیان کی ئرکه گورد " در کلیسا ایراد کرده بود پرداخت. همان دو شنبه "فلووه پستن" Flyve Postenو "فدرالندت" Fædrelandetاز کارگاه حروفچینی با گزارش و یاداشتی در رابطه با مسئول واقعی این سهل انگاری بیرون آمد، در حالیکه "مورگن پُستِن" Morgenpostenچند روز بعد با نواختن در شیپور جنگ اعلام کرد که" مردی که اعلام کرده بود که خود را بخشی از مسیحیت رسمی نمیداند، هنوز کفنش خشک نشده بود که که کلیسای رسمی آستین ها را بالا زد که جنازه بی دفاع او را از سر راه بردارد". به عنوان بلند پایه ترین نماینده کلیسا ماتینسن نمیتوانست دست روی دست بگذارد و ناظر این درد سر باشد. قصد اظهار نظر رسمی نداشت چرا که میتوانست دردسر ساز باشد ولی به عنوان مسئولی وظیفه شناس دست به کار شد و از "تروده" کشیش مسئول کلیسا خواست که گزارشی از آنچه که رخ داده است برای او بفرستد.  طبق آن گزارش، مراسم با خواندن دعای مرسوم مجلس ترحیم(چه کسی میداند آخرین روز زندگی من چقدر نزدیک است) آغاز شد. پس از آن پیتر کریستیان کی ئرکه گورد سخنانی زیبا و مناسب ایراد کرد. پس از خواندن یک دعای دیگر تابوت به بیرون از کلیسا هدایت شد و از آنجا راهی گورستان اسیستانس شد که در آنجا تروده آئین خاکسپاری را به عهده داشت، اندکی پس از ریختن اولین مشت خاک بر تابوت، دکتر جوان "هنریک لوند" جلو آمد و رشته سخن را بر خلاف میل کشیش به دست گرفت. برای این مراسم دو نفر پاسپان (هرتز و کلاین) نیز از سوی پلیس فرستاده شده بودند. به روایت تروده ، لوند خطاب به جمعیت تقریبا هزار نفری که اکثرا از طبقه متوسط بودند از اعتماد بین خود و دائی متوفی اش سخن گفت و سپس شرح چگونگی مخالفت او را با مسیحیت رسمی بیان کرد. در پایان لوند بخشهائی از آخرین نوشته های کی ئرکه گورد و بخشی از انجیل یوحنا را خواند.  تروده در شرحی که فرستاده بود سفارش کرده بود از پی گیری ماجرا پرهیز شود، اما مارتینس نظر دیگری داشت و بدون درنگ از وزیر فرهنگ خواست که این مساله را پیگیری کند و حتما " در اسرع وقت تکلیف مساله مشخص شود". در این بین لوند سخنرانی خود را تا آنجا که حافظه اش یاری میکرد بر روی کاغذ آورد که پنجشنبه 22 نوامبر در فدرالندت تحت عنوان "اعتراض من، آنچه که گفتم و آنچه نگفتم" منتشر شد. لوند خروشان و جوشان چونان آتش فشان واژه های آتشین خود را به هر سو سرازیر کرد ولی چند روز بعد زمانی که خواست در مقاله دیگری به نام " لحظه بعد و حالا چه؟" ادامه دهد، تنها واژگان مچاله شده و به هم چسبیده کلیشه ای شکل گرفتند.هم زمان آن حالت پر از شور و خروشش تبدیل به تردیدی عمیق شد و به آنجا راه برد که در ماه دسامبر اقدام به خودکشی کرد و در آخرین لحظه توسط پدرش "جان کریستیان لوند" که تاجری متمول و ساعی بود متوقف شد. پدرش به وزیر فرهنگ " س.س هال" مراجعه کرد و از او خواهش کرد که از آنجا که پسرش ثبات روحی ندارد و نمیتواند مرزهای اخلاقی و بزه کاری را درست تشخیص دهد مورد عفو قرار گیرد: اما مارتینسن حاضر به عقب نشینی نبود و دغدغه عمده او آینده کلیسای رسمی، جایگاه شایسته آن و ادامه وقاحت از طرف روزنامه ها بود. با این حال مساله به شعبه پنج دادگاه جنائی کپنهاک که در جوار خانه کودکی کی ئرکه گورد قرار داشت رجوع داده شد. دادستان تقاضای زندان کرد و وکیل مدافع خواهان آزادی بود، شاهدان در دادگاه در گیر شدند و به همین دلیل دادگاه به درازا کشید و سر انجام در 5 ماه جولای 1856 حکم دادگاه صادر شد و لوند به پرداخت 100واحد پول رایج کشور که باید به اداره سرپرستی از فقرا پرداخت میشد محکوم شد. دکتر جوان بی چون وچرا حکم را پذیرفت. چند ین ماه قبل او آماده شده بود که در برابر سیستمی که با آن مخالف بود و نیرویش را برای مبارزه علیه آن گذاشته بود تسلیم شود. " دیگه ناچارا میپذیرم" در نامه ای به پیتر کریستیان کی ئرکه گورد  نوشت ، " تنها راه درست برای من این است که در این درگیری تسلیم شوم، مساله ای که ناخواسته خود را درگیر آن کردم و به محدوده کلیسای مسیحت وارد شدم. یکی از علتهای این عقب نشینی بزرگ احتمالا به خاطر این بود که لوند  در آغاز بهار 1856 پذیرفته بود که برای یک یبماری عصبی ناشناخته دارو مصرف کند.  
ترجمه ای آزاد از پیش گفتار کتاب  زندگینامه سورن کی ئر که گورد
منبع ترجمه:
SAK; Søren Aabye Kirkegaard, En Biografi ; Joakim Garff, 2000 G.E.C ,Gads Forlag
ایلو لیسات 1ژوئن 2017
  
Vor frue Kirke کلیسای مریم مقدس ،کلیسای جامع کپنهاک که در سال 1829 ساخته شده است.
Frue Plads میدان مقابل کلیسای مریم مقدس
Berlinske Tidende از روزنامه های قدیمی دانمارک که م چنان منتشر میشود. به طور سنتی سخنگوی سرمایه داری صنعتی است.
Fædrelandet روزنامه وطن، روزنامه ای که دیگر منتشر نمیشود.
Assistens Kirkegaard گورستان شناخته شده ای است که امروز در منطقه مرکزی کپنهاک قرار دارد که هانس کرستین آندرسن نیز در آنجا دفن شده است.









[1] در متن از عمارت اسقف استفاده شده است که هم محل کار و هم محل سکونت اسقف بوده 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر